صلح

28 ثور 1398
1 دقیقه
صلح

 

خشمت را زمین بیاندازی
سپیده ی صلح؛ به آسمان می نشیند.
کینه ی ما
بی شناسنامه است ؛سرباز!
جنگ؛ از سرِ بازی است.
تفنگت را به خاک؛متبرک کن
کران کران شکوفه
در بزمگاهِ خاک و گلوله می روید.
سایه ی فرتوت ترینِ اشیاء نیز نمی شکند
برای دوستی دیر نیست.
می روم
سالِ گذشته باز می گردم
بی هیچ کینه یی
قنوتِ دست هایت را
«وَ قِنا عذابَ النار»
خواهم خواند.

غزاله رستم زاده