سرنوشت عدالت انتقالی در توافق صلح چه خواهد شد؟

18 اسد 1398
3 دقیقه
سرنوشت عدالت انتقالی در توافق صلح چه خواهد شد؟

صلح همان مهمان ناخوانده و نامبارکی است که تا امروز به هر میزبانی سر زده است به جز میزبان واقعی اش، یعنی افغان ها. گوش هایی که این روزها از مفاهیمی چون آتش بس، صلح، قانون اساسی، حقوق بشر، حفظ ارزش ها پر شده است. اما شاید صلح و آشتی و شروع روند هم پذیری بین دو طرف متخاصم روی کاغذ ساده به نظر برسد و در عمل نیاز به زمینه سازی و فراهم بودن بستر تشکیل آن داشته باشد. سئوالی که در اذهان همگان تداعی می شود اینست که نتیجه این بازی پیچیده و ادبیات گاه پر طمطراق تقابل، بین چندین بازیگر عرصه جنگ و صلح در افغانستان به کجا خواهد انجامید؟

در نگرشی واقع بینانه تر، قوت گرفتن مسئله صلح افغانستان، کشورهای منطقه که نقش پشت پرده در میدان جنگ را داشتند، حالا با تکاپویی مضاعف نقش روی صحنه  و در میدان مستقیم صلح را دارند. عربستان، روسیه، پاکستان، چین، آمریکا، قطر و ایران این روزها مساله صلح افغانستان را در اولویت کاری خود قرار داده اند.چرا که به درک محیطی از این مسئله رسیده اند که جنگ افغانستان هزینه های مالی و جانی و معنوی فراوانی، چه برای خود افغانستان و چه برای منطقه دارد. سئوال بعدی و شاید جدی تری که مطرح می شود اینست که دولت افغانستان به عنوان طرف مقابل طالبان در روند گفتگوهای صلح چه جایگاهی دارد؟ به عبارت بهتر اگر طالبان با دولت و حکومت افعانستان در تضاد دیدگاه قرار دارند و علیه آن سلاح به دست گرفته اند که یقینا اینگونه است. پس چرا حکومت افغانستان تا امروز در نقش ناظر گفتگوها را داشته و نه طرف گفتگو کننده.

اصولا حکومت افغانستان به عنوان نماینده مشروع یک جمعیت کلان می بایست در اتخاذ موضعی قدرتمند و از پیش تعیین شده گوی سبقت را در این گفتگوها از طالبان می ربود در حالیکه در بررسی نتیجه این گفتگوها فعلا طالبان دست برتر را داشته اند. عوامل متعددی را می توان در ضعف حکومت و قوت طالبان برشمرد. یکی از دلایل برجسته، حمایت بی چون و چرای دولت های همسایه از طالبان است. به طوری که این حمایت هم در میدان جنگ و هم در میدان صلح از سوی همسایگان افغانستان که حاضرند برای تعقیب منافع خویش و مبارزه با قدرت های حاضر در افغانستان حتی هزینه های جانی بپردازند، همواره صورت گرفته است. دلیل مهم دیگر، حکومت انکار نشدنی طالیان بر بخش های مهمی از ولایات کشور است که حتی به گماشتن والی و مسئولین محلی نیز همت گمارده اند و از مردم مالیات شرعی و خمس و زکات دریافت می کنند. چه بسا بتوان ادعا کرد که در بعضی نقاط مشروعیت این گروه شبه نظامی بیشتر از حکومت مرکزی است و این مشروعیت باعث تشدید قدرت آنها می گردد.

سئوال دیگری که مطرح می شود اینست که جنگی که دهه هاست در افغانستان در گرفته است، چگونه ممکن است که در مدت 6 ماه پایان بپذیرد و  روند آشتی و صلح میان طرف های درگیر صورت بگیرد؟ سرنوشت عدالت انتقالی بعد از صلح چه خواهد شد؟ در این میان اما نخبگان و جوانان به عنوان عناصر مهم جامعه می بایست نقش راهنماگری خود را به خوبی ایفا کنند. صلحی که پس از دهه ها درگیری، انتخار و خون خواست همگانی است بر پایه عدالت، رفاه، تنظیم برابر فرصت ها و اسایش و فردایی بهتر است. اما مردم و حکومت، هر دو در ساختن این روند و تشکیل هیئتی قدرتمند در مقابل یک گروه مسلح مانند طالبان نقش دارند. نه حکومت و نه مردم به تنهایی نخواهند توانست به صلح پایدار که متضمن آشتی و هم پذیری متقابل باشد دست پیدا کنند. آمریکا و دیگر بازیگران رقیب برای تسهیل صلح به زعم خودشان در تلاش هستند، اما این هنر برمی گردد به تدبیر و باور مردم و حکومت که تا چه اندازه می توانند وضعیت را اداره کنند و کفه ترازوی گفتگوهای صلح را به نفع خود سنگین کنند. به هر صورت واضح است که افغانستان اولین کشوری نیست که مرحله گذار از جنگ به صلح را تجربه می کند. اما روند صلح آفرینی در ابتدا نیاز به این دارد که افغان ها در میان خود به باور و خواست مشترک برای رسیدن به سازش و همدیگر پذیری برسند سپس می توان یک حلقه منسجم برای گفتگو و توافق با هر گروه متخاصم دیگر را نیز تشکیل داد. در آن صورت می توان با اتکای به نفس به “بین الافغانی” بودن مذاکرات صّحه گذاشت و خواست های مردم به مثابه یک “ملت” را در میز مذاکره منعکس کرد.