رسول رحیم
در غرب به این بحران چه گونه می نگرند؟
انسان های آگاه در جوامع پیش رفته غربی ظهور پاندیمی کرونا را بسیار جدی گرفته اند. با وجود نبودن داروی خاص و واکسن برای این مرض، با وجود اینکه معلوم نیست این اضطرار چندماه و گاهی هم چند سال دوام خواهد کرد، آن ها می کوشند مثبت فکر کنند و کلید مشکلات گردند نه قفل.
با آنکه بازار تئوری توطئه در مورد چه گونگی پیدایش ویروس کوید- 19 و نوع انتشار و شیوع جهانی آن هنوز در جهان گرم و مطرح هست، اندیشمندان و به ویژه نسل جوان در رسانه های اجتماعی آلمان ظهور این ویروس را که به هیچ کس مجال نمی دهد، سرآغاز فکر کردن دسته جمعی در جوامع پیشرفته صنعتی غرب، پس از حدود پنج صد سال حاکمیت فردگرائی بورژوائی می دانند که انسان را به از خود بیگانگی کشانده است.این قهر طبعیت چنان بی امان است که دولت های بسیار قدرت مند غربی از بیم عصیان و خشم مردم زحمتکش و از نگاه مالی فرودست که محکوم به قرنطین و تجرید می گردند، حاضر شده اند با هزینه میلیاردها دالر جبران خسارت به آن ها اختصاص بدهند.
در این مباحثات گفته می شود اکنون بسیاری از خواست های جدی انسانی مانند کار کردن معلولان در خانه های شان، پرداخت حقوق و معاشات کسانی که تهدید به بیماری می شوند و ناگزیر اند برای مدت طولانی به وظایف شان نروند، متقبل شدن خسارات تصدی های کوچک و متوسط که در جریان قرنطین باید مسدود باشند، عملاً از جانب دولت قبول شده است. تلاش های طولانی اتحادیه های صنفی در گذشته ها هرگز نتوانسته بود چنین خواست هائی را بر قانونگذاران بقبولاند.
علاوه براین به تدریج باورهای اخلاقی جامعه گرا به جای باورهای اخلاقی فایده گرا در نسل جوان در حال تکوین است. به طور مثال در کشوری مانند آلمان که نزدیک به 30 میلیون جمعیت پیر و باز نشسته دارد و حقوق تقاعد بیش از 70 در صدد آن ها به مشکل کفاف ماهانه شان را می دهد و از قضا همین ها اند که نخستین گروه هدف ویروس کوید- 19 را تشکیل می دهند و مجبور اند در خانه های شان به حالت قرنطین بمانند. تا هنوز کسی نیست که مایحتاج روزانه آن ها را خریداری کرده و به آن ها برساند. دریک تعداد نواحی گروه های داوطلب جوانان این وظیفه را به دوش گرفته اند.اکثریت مردم و به ویژه جوانان خستگی مدت طولانی در قرنطین و خانه ماندن را با دل و جان قبول می کنند. این تنها برای حفظ جان خود شان نیست، بلکه اخلاقاً بیانگر همبستگی با دیگران است که نمی خواهند مرض را به آن ها انتقال بدهند.
تمدن کره خاکی ما که بنا به گفته باستان شناسان تا حال حدود چهار بار از بیخ و بن نابود شده است، اکنون – با ظهور ویروس کوید-19 به نظام کاپیتالیستی مصرف گرا و بی توجه به محیط زیست و اخلاق، علامت اخطار مرگ بار را به صدا در آورده است. این بدان معناست که دیگر دولت ها و در مجموع بشریت مجبور اند ندای مدافعان محیط زیست و کاهش گرما و آلودگی هوا را نیز جدی بگیرند ورنه فاجعه هائی به ظهور خواهند پیوست که همه تمدن سیاره ما را به خاک و خاکستر مبدل خواهند ساخت.
گپ به جائی رسیده است که منادیان حذف خدمات عامه و فراهم ساختن کالا های همگانی توسط دولت در ایالات متحد امریکا ، مجموع جهان غرب و اکثریت کشورهای دیگر، که به تاسی از ایدئولوژی نیولبرالیسم، دولت را تا سطح یک اداره کاهش می دادند، و تنظیم همه امور و از جمله زندگانی انسان ها را به بازار محول می نمودند، اکنون در کانون و ستاد مرکزی این فلسفه خانمان برانداز اقتصادی و اجتماعی و در ریاست جمهوری دونالد ترامپ راستگرا و دارای تمایلات نژادگرایانه، داوطلبانه حاضر شده است 1000 میلیارد دالر را برای جبران خساراتی اختصاص بدهند که در نتیجه قرنطین های ناشی از گسترش پاندیمی کرونا در ایالات متحد امریکا به وجود آمده است. بخش بزرگ این پول به حقوق و معاشات کارمندان شرکت های کوچک مشمول قرنطین و خانواده هائی اختصاص دارد که در آمد کافی ندارند. این در حالی است که باراک اوباما دموکرات( در مفهوم اروپائی سوسیال دموکرات) در سال 2008 از مجموع بسته کمکی 700 میلیارد دالری بعد از بحران اقتصادی، همه آن را به کیسه بانک ها و شرکت های بزرگ اتوموبیل سازی واریز کرد. 200 میلیارد که بعداً به طور جداگانه مطرح شد، آن هم خوراک شرکت های بزرگ گردید. بهادرا کومار که من در رابطه با تحولات جیو پولتیکی منطقه ما به تجارب عینی و تحلیل های بیشتر اهمیت قائل بوده و مقالاتش را گاه و بیگاه ترجمه می کنم، در طی مقاله ای با عنوان طنزگونه « ترامپ از سوسیالیسم دموکراتیک نمونه می گیرد. باشد خوب است»، به این مهم اشارت نموده است. ترامپ خلاف خواست و ایدئولوژی اش به کاری تن داده است که قاعدتاً برنی ساندرز نامزد چپگرا از حزب دموکرات خواهان آن بود. اکنون جو بایدن نیز مجبور است خلاف میلش موضع چپ تری انتخاب کند.
در حالی که مدافعان تئوری توطئه مانند کورت نیمو، در وبلاگش که “روز دیگر در امپراتوری” نام دارد، چنین می نویسد:« پاندیمی کوید-19 در گام نخست برای آن طراحی شده است تا نخبگان حاکم، قدرت مند گردند و قلمرو اقتدارگرائی شان را توسعه دهند. ابزار اصلی آن ها ترس جبلی انسان از مرگ است و این ترس به پیمانه زیادی توسط رسانه های وابسته به شرکت های بزرگ تبلیغاتی بزرگ ساخته شده است… درنهایت بحران کوید-19 برای تسلیم شدن به دولت و پیروی از اوامر اقتدار گرایانه اشت بدون کدام سوال، شکایت خلق شده است.»
در غرب آنانی که فکر می کنند و از جمله نسل جوان که از همه بیشتر به سرنوشت انسان و جهان حساس تر اند، به این نتیجه بلا تردید رسیده اند که سیستم حاکم کاپیتالیستی قادر به حل معضلات کوه پیکر این جوامع نیست. آن ها در صدد یافتن، یک بدیل کار ساز اند. استاد داکتر کریم پاکزاد پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک فرانسه در یکی از پست های اخیر فیسبوک اش چنین نوشته است:« ادگار مورن، فیلسوف، جامعه شناس شهیر فرانسوی و جهانی که وارد صد سالگی اش شده ولی مثل جوانان ۶۰ ساله بحث می کند، می گوید :. ” بی نهایت غم انگیز خواهد بود که اگر از این بحران عظیم یک تفکر سیاسی که راه نوی را نشان بدهد، بیرون نشود “». ادگار مورن در تویت دیگر حرف اول این تفکر سیاسی را برای ما پی می ریزد : « ویریوس با کشتن ما نئولیبرالیسم را می کشد.»
بی توجهی افغان ها به بحران
متاسفانه در کشور ما خطرات حی و حاضر این بیماری و پاندیمی نه تنها توسط دولت بیکاره و مردم بی اطلاع به طور شایسته ای جدی گرفته نمی شود، به اهمیت پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن در سرنوشت جنگ، صلح ، هستی مردم و بقای کشور کم بها داده می شود،بلکه فرهنگ حاکم رسانه ئی ما که بیشتر بر فلسفه سود جویانه سرگرمی آفرینی و مطربی جهت مصروف گردانیدن عوام بنایافته است، این مساله حیاتی را با تولیدات غیر مسئولانه دیداری و شنیداری به سهولت به یک خنده قهقه تبدیل نموده است.
نخبگان سیاسی حاکم هنوز روی یک شعار مشروع و غالباً در مرحله کنونی فقط بسیجی، یعنی دفاع از قانون اساسی و نهاد های قانون اساسی در گفت و گو با طالبان به اجماع نرسیده اند و با فراغت وحشت انگیزی روی معاملات افتضاح آور انتخابات باهم چانه می زنند. انتظار این که آن ها بخواهند و یا بتوانند آموزه نجات بخشی از این بحران دامنه دار و جهانی برای نجات کشور بیرون بکشند، آرزوی عبثی است.
“مالکیت مذاکرات صلح”، این محوری ترین موضوع مورد اختلاف در بین نخبگان سیاسی حاکم جمهوری اسلامی افغانستان، یا به شکل مضحکی ملک طلق جناح حاکم در حکومت تبلیغ می شود و یا هم با تساهل ملا نصرالدین وار عاری از هر قید و شرط قبلی پنداشته می شود. این در حالی است که تهداب گذاری صحیح یک صلح پایدار در کشورهائی مانند افغانستان به طور اوسط پانزده سال را در بر می گیرد و گروه های مختلف جامعه در طی این مدت برای جلوگیری از تبارز خشونت بار اختلافات شان، باید پیوسته از طریق گفت و گو و مذاکرات روی برخی از عمده ترین اصول به توافق برسند.
مشکلات تاریخی دولت و جامعه در افغانستان
تداوم جنگ و منازعات مسلحانه در افغانستان تنها ناشی از کودتاها، تجاوزات خارجی و حاکمیت گرایش های متحجر ایدئولوژیک نیست.دولت معاصر افغانستان از ابتدای تاسیس آن در قرن 19 از نقص های ذاتی رنج می برده است و باکسب استقلال نیز نتوانست به علل فقدان اراده سیاسی در هیئت حاکمه و نبود امکانات اقتصادی و مالی کافی داخلی خصلت “پسا استعماری” اش، یعنی اداره ناتوانی را از دست بدهد که هدف آن در اصل تامین ارتباط رسمی داخل با خارج بوده است. اقتدار دولت پیوسته محدود به مراکز شهرها بوده است و بقای دولت منوط به بیعت سود جویانه سران عشایر و قبایل به شاه و یا زمامدار در مرکز بوده است. پله اقتدار اجتماعی سران عشایر وقبایل نسبت به اقتدار سیاسی دولت سنگین تر بوده است. دولت افغانستان برعکس دولت های با ثبات مدرن هیچ گاه نمی توانسته است اقتدار قانونی اش را از طریق جمع آوری مالیات تا اقصا نقاط کشور سازماندهی کند.بنابراین، در طی این مدت طولانی و چشمگیر هیچ گونه انکشاف اقتصادی در جامعه رو نما نگردید تا متضمن رفاه عامه باشد.فقر و محرومیت مزمن اقتصادی و قناعت ناشی از آن هزاران جوان روستائی را که هیچ آینده بهتری فرا روی شان نمی دیدند، به محیط بارور ترویج اندیشه های ارتجاعی و افراطی و لشکر حاضر و آماده جنگ های نیابتی و ترکیبی مبدل ساخت. بافت اصلی اقتدار مرکزی که از ساختار قبیلوی و عشیره ئی جامعه رنگ می گرفت، خواهی نخواهی با جرثومه های خطر آفرین قومی آلوده بوده است و نابرابری های افقی و عمودی را در جامعه دامن می زده است. ثبات چهل و اند ساله افغانستان که تا ددهه 70 قرن گذشته ادامه یافت، عمدتاً مدیون رعایت موقف حایل افغانستان، نخست بین اتحاد شوروی و هند بریتانیائی و سپس بعد از جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی و ایالات متحد امریکا بود. با اضمحلال اتحادشوروی عصر نوسان های باور نکردنی آغاز یافت.
پیامدهای پاندیمی کوید-19 محاسبات قدرت را تغییر می دهد
با ظهور پاندیمی کرونا و خطرات ناشی از آن که هیچ ملتی از آن مصون نیست و با ضربات کاری و از نگاه تاریخی بی سابقه ای که همه قدرت های اقتصادی و کشورهای جهان در همین دوسه ماه اول از آن متحمل شده اند، ازاحتمال بعید نیست که تا پایان این فاجعه بسیاری اقتصاد های مهم جهانی از رده خارج گردند. بازتاب این امر خواهی نخواهی خود را در جیوپولتیک منطقه و کشورما نشان خواهد داد و بازی قدرت ها در جنگ و صلح افغانستان نیز از آن جداً متاثر خواهد شد. در آن صورت محاسبات موجود در مورد ظهور جیوپولتیک منطقه جدید در منطقه ما – بعد از توافق صلح امریکا و طالبان- شاید دستخوش تغییرات غیر منتظره گردد. در چنین موقعیتی تنها تمرکز به نتایج درامه شرم آور دو رئیس جمهور و یا اجماع دستکاه حاکم قدرت در کابل با مخالفان سیاسی اش در مورد انتخاب یک هیئت مشترک برای مذاکره با طالبان کافی نخواهد بود.
تکانه فکری کوید-19 باید در افغانستان محسوس گردد
تکانه ای که پاندیمی کرونا در افکار و اذهان مردم جهان خلق نموده است، در افغانستان نیز باید محسوس باشد. قبل از همه ایجاب می نماید که مشکلات اساسی مان را نخست دقیقاً شناسائی و بعداً تصنیف نمائیم.سپس پاسخ های اساسی مان را که فکر می کنیم به حل این مشکلات کمک کنند باید ارائه نمائیم. نکته اساسی در اینجا اینست که هدف از ارائه این پاسخ ها نباید سماجت روی قبولاندن دیدگاه های خود مان بردیگران باشد، بلکه لازم است تا نیت ما برانگیختن مباحثات موضوعی نظام مند و جامع ( گفتمان- دیسکورس) روی هریک از این موضوعات به هدف دست یافتن به راه حل های جامع تر و بهتر باشد.
از نگاه من مشکلات اساسی جامعه کنونی افغانستان در چهار مورد خلاصه شده می توانند. اینها عبارت اند از:
1-دولت سازی : در این جا تدوین قوانین مناسب به حال مردم کشور، نهادینه سازی و اجرائی گردانیدن این قوانین توسط ساختارهای مقتضی در جهت اهداف اولیه تامین امنیت مردم و کشور و امنیت اقتصادی کشور مطرح می باشد.
2- سیاست خارجی کشور: گسست از تحت الحمایگی مزمن بیگانگان در جهت تامین استقلال و بیطرفی از لحاظ بین المللی تضمین شده کشور تا در آینده جلو هرگونه مداخله نا مشروع خارجی ها در کشور گرفته شده و ریشه جنگ های نیابتی در میهن ما بخشکد.
3- گسست از گرایش های تباه کن ناسیونالیسم قومی در جهت دامن زدن به یک میهن پرستی مدنی تا بتواند یک حس فداکاری خود انگیخته و داوطلبانه را نسبت به وطن و وطنداران در احاد مردم کشور دامن زند. این کار را می توان از طریق فراهم ساختن زمینه های عملی برابری همه اقوام در تصدی مدیریت سیاسی کشور از صدر تا به ذیل، رشد متوازن مناطق مختلف و اولویت قائل شدن به مناطقی که بیشتر نیازمند اند و نهادینه ساختن حق شهروندی در کشور امکان پذیر ساخت.
4- بالاخره گسست از ادبار اقتصادی و دروغ “رشد اقتصادی” که معمولاً جنبه فریبنده عددی دارد و رفتن به سوی انکشاف اقتصادی پایدار مبتنی بر برآوردن نیازهای اولیه همه باشندگان این سرزمین، یعنی تامین کالاهای همگانی که مانند هوا و اکسجن برای همه ضروری می باشند و این کالاهای همگانی دست کم عبارت اند از غذا، سرپناه، صحت و تعلیم و تربیت.
برآوردن این اهداف اولیه می تواند زیربنای عدالت اجتماعی و تا جائی هم صلح اجتماعی باشد که هر یک از ارکان یک صلح پایدار به شمار می روند.
در مواردی مانند جنگ و منازعه مزمن و بیش از چهل ساله افغانستان که جنبه ابرام مذاکرات صلح بر هر امر دیگر مقدم است و هنوز کدام نیروی (به مفهوم دقیق و سیاسی این واژه) متعهد به اهداف استقلال، دموکراسی و عدالت اجتماعی درصحنه عملی سیاست های افغانستان حضورش را به نمایش نگذاشته است، لاجرم راه های پراگماتیک یا عمل گرایانه مانند کنارآمدن دو رئیس جمهور و یا اجماع نخبگان سیاسی حاکم در دفاع از قانون اساسی و نهاد های قانون اساسی مطرح می گردد.
اما تامین صلح پایدار مستلزم بر آوردن اهداف چارگانه ای است که در بالا به آن ها اشارت شد و این امر مستلزم یک نیروی جوان آگاه، پرتلاش و متعهدی است که هیچ بدیل دیگری جای آن را گرفته نمی تواند. جیس هیکل اقتصاد دان و انسان شناس پر تلاش در سال 2018 در یکی از کتاب هایش با نام “جباریت رشد- چه گونه نابرابری جهانی، جهان را از هم جدا ساخته و علیه آن چه می توان کرد”، در مورد مشابهی چنین می نویسد:
« در یکی از ترس ناک ترین مراحل تاریخ، هنگامی که نابرابری جهانی به مقیاس بی سابقه ای رسیده است، عوام فریبان به قدرت می رسند و اقلیم سیاره ما علیه تمدن صنعتی تغییر می خورد، ما بیشتر از هر وقت دیگر به امیدواری نیاز داریم. تنها وقتی که ما بدانیم چرا جهان چنین است و علل آن را بررسی کنیم، ما موفق می گردیم راه حل های واقعی و موثر پیدا نمائیم و به یک راه مشترک در مورد آینده فکر کنیم. یک چیز روشن است و آن اینکه هرگاه ما می خواهیم مشکلات عظیم فقر جهانی، نابرابری، گرسنگی و برهم خوردن سیستم محیط زیست را حل کنیم، در آن صورت دنیای آینده باید خیلی متفاوت تر از دنیایی باشد که امروز به نظر می رسد.
چنانکه مارتین لوتر کینگ باری گفته بود: منحنی تاریخ به سوی عدالت متمایل است.ممکن است چنین باشد. اما چنین چیزی به خودی خود شده نمی تواند.» یعنی کسانی برای تحقق این امر باید پا پیش بگذارند.