طاهره خدا نظر
هنوز چند ماهی از عمر رسالت اسلام نگذشته بود که زید شبانه به خانه ی ارقم -پناهگاه مخفی مسلمانان- وارد شد و چند آیه نازل شد ه ی سوره ی تکویر را بر آنها خواند که حاوی یک سؤال بود در میان حاضران فقط عمار را زمین گیر می کند به گونه ای که نای رفتن را از او میگیرد و دیگر مسلمانان با سرزنش خود بر بی تفاوتی خویش در برابر یک جنایت با چهرههای پریشان و حیران به همدیگر نگاه میکنند . هنگامی که می خواهند خانه ی ارقم را ترک کنند عمار بر شانه ی حذیفه برادر هند -زن ابوسفیان که مشوق جنگ احد بر ضد مسلمانان بود- تکیه داده و لنگ لنگان محل را ترک می کند.
سؤال شونده کودک کشته شده ای بود که در بطن سؤال خواهان دادخواهی از حق حیات او ، این چنین آمده: آنگاه از کودک کشته شده پرسان شود به کدامین گناه کشته شده ای؟ در حالیکه قاتل را مورد سؤال قرار نداده است با این پرسش وجدانها را بیدار می کند و این بدین معناست که عامل این جنایت تمام جامعه است و در حدیث است که این سوره هشدار بزرگی است بر کشتن بچه ها برای دوری از رسوایی و روایات دیگر تأکید شده که بی تفاوتی جامعه عامل رسوایی آن وسبب نزول عذاب الهی می شود که اصرار در کتمان هم عامل تسریع در نابودی جامعه است.
قبل از ظهور اسلام تنها طبقهی فقیر و بردگان دختران خود را زنده به گور می کردند و آن دوری از رسوایی دختر داشتن بود که بصورت یک سنت رواج داشت . عمار از آن طبقه بود و آن کشتار را قبلا ارزش میدانست و زنده به گور کردن دختران برایش رهایی از رسوایی تجلی میشد ولی در بین طبقات دیگر زنان جایگاه های بلندی داشتند همچون خدیجه که تاجری نامدار بود و هند بزرگ طایفه ابوسفیان.
بی تفاوتی و سکوت دیگر اقشار جامعه در مقابل یک جنایت و تاوان به منزله ی شراکت در آن تاوان و جنایت است. چنانچه قرآن کریم اشاره می کند قبل از نزول عذاب ، خانواده ی لوط را نجات دادیم و به طرف مکان رحمت داده ی ابراهیم پس فرستادیم غیر از زن او که در زمرهی جنایتکاران بود. هر چند زن لوط در جنایت قوم شرکت نداشت اما او خواهان اعتراض نکردن لوط و بی تفاوتی نسبت به جنایات قوم بود.
لوط برادرزاده ی ابراهیم(ع) بود که به امر خدا هجرت کرد تا بر قومی رسالت یافت ابتدا آن قوم او را پذیرفتند و او را باور و تکریم کردند. لوط زمانی در میانشان زیست که بعد از مدتی رفتارهای ناهنجار اجتماعی همچون راهزنی، اذیت و آزار زنان و غریبان، آزار جنسی کودکان و نوجوانان که ابتدا در میان مبلغان دینی آنها رواج پیدا کرد برای عموم امری عادی شد ، به گونه ای که لوط (ع) به آنها می گوید عمل زشت و رفتارهای نا پسندی انجام می دهید ۸۰/ اعراف ، از شهوت بر زنان تا تجاوز به پسران نابالغ، عجب قوم منحرفی هستید ۸۱ / اعراف، آنها خواهان اخراج لوط و بازگرداندنش به مکان و دیار ابراهیم (ع) شدند زیرا لوط آنها را از عذاب خداوند می ترسانید. اعراف /۸۳.
آنگاه لوط انذار داد که در مجالس اعمال زشت انجام می دهید و در خلوت با پسر بچه ها هستید ؛ مشروعیت اصلی زناشویی را از بین میبرید ، ۲۸/عنکبوت.
لوط آنها را از مجازات خداوند بیم داد ولی آنها مجادله می کردند و القای شک داشتند ۳۶/قمر. عذاب خداوند بر آنها سنگ های پخته شده -گلولههای آتشین- بود که نشانه دار بودند. هود/ ۸۲ و آن علامتی دیگر از پروردگارت برای ظالمین است ۸۳/ هود ، یا بر قوم مجرمین باران سنگ باراندیم ۷۴/حجر، و لوط را از قوم فاسقین و اهل فجور رهایی ساختیم۷۵/ انبیاء.
قرآن قوم لوط را به ظالم و مجرم و فاسق توصیف نموده است نه به کافر بودن.
جدا از تبعیض جنسیتی، آزار و اذیت زنان و دختران در جامعه ی افغانستان که امری بدیهی شده است ، امروزه انحراف بعضی به کودک آزاری یا تجاوز به کودکان هم رسیده است.
کودکان دانش آموز در مکاتب و مدارس یا دیگر نهادهای آموزشی افغانستان با خطر پدیدهی تجاوز جنسی روبرو هستند در حالی که معارف افغانستان تعریف و شناسه ای درباره ی آزار و اذیت جنسی کودک ندارد و در مکاتب و مدارس به آن توجه نمی شود. وزارت معارف با موضوعی با این میزان اهمیت، به صورت گنگ برخورد کرده است.
در جامعه سنتی و مذهبی افغانستان حرف زدن در مورد آزار و اذیت جنسی کودک عیب و عار و از طرف دیگر ننگ برای خانواده ی کودک و قوم است.
تجاوز و آزار جنسی در مدارس رسمی دولتی و بخصوص مدارس غیر رسمی در لفافه ی پنهان کاری است که برای حفظ نام و شهرت مدارس از رسمی شدن باز می مانند . هرچند افشاگریها با سانسورهای شدید با تحت تعقیب بودن گزارشگر و یا خبرنگار روبروست تنها به مواردی در سمنگان و قندوز و بغلان و غیره ختم نمیشود ، با یک تحقیق ساده فقط در لوگر نزدیک به هزار کودک تجاوز شده ، گزارش میشود آن هم در شش مکتب پسرانه در یک ولایت ! آیا با پنهان کردن این جنایات میتوان خوشنام بود یا با مبارزه با آن و یافتن راه حلی واقعی میتوان جامعهای زنده و خوشنام داشت ؟
درد و رنج پس از تجاوز برای کودکان و خانواده ی آنها روپوشی از خوف و سکوت باقی میگذارد با ترجیح دادن کوچ بر ماندن و ناشناس زندگی کردن است . چه بسا شکایت به قیمت جان تمام می شود زیرا قربانی مقصر شناخته می شود و آن تراژدیی است که اطرافیان شاهد بر آن هستند و مردم نه تنها اعتراضی ندارند بلکه بی تفاوت از کنار آن می گذرند.
مقابله ی جامعه با ننگ پنداری و شرم نگاری در این پدیدهی شوم چنان شده که مهر بدنامی بر پیشانی قربانی زده شود و متجاوز مبرا و آزاد گردد، بسان ” مجادله قوم لوط در مقابل پیامبرشان “.
علمای مذهبی افغانستان ناموس و عزت خانوادگی را بر ارزش انسانی ارجحیت دادهاند و غیرت را در اعتبار خانوادگی میدانند با القای اینکه قربانیان جنسی خودشان گناه کارند. که یاد آور” القای شک در مقابل اعتراض لوط(ع)” است.
بسیارند خانوادههای قربانی که کودکان خود را کشتند تا نام ننگ و لکهی ننگ را پاک کنند که اگر از کودک کشته شده پرسان شود به کدامین گناه کشته شدید ؟ آیا وجدان انسان مومن به قیامت را در مقابل این جنایت هولناک بیدار نمیکند ؟!
متاسفانه طالبان دختران زیر سن را به زور به نکاح میگیرند و تمام تجاوزها به آنها زیر نام نکاح فیصله داده میشود و همچنین تجاوز به دیگر کودکان برای یافتن دلیلی توجیهی تلاش برای پاک شدن زیر نام شهادت طلبی برای انتحار بدین معنی که شهادت شویندهی گناه است باتلاقی از کشتار و ترس و وحشت را به جامعه ارزانی میدارد .
در قاموس ادیان الهی اگر جامعهای تقوا یا همان رعایت حدود الهی و رعایت حقوق انسانها را نکند دچار عذاب خواهد شد یعنی باید به ندای لوط ع جواب داد که ندا داد ” ألیس منکم رجل رشید ” هود۷۸ ، که آیا در میان شما مرد رشید وجود دارد – که بیتفاوت نباشد و معترض شود -.
البته در ادبیات الهی برای مریضی ” اوبئة من فضله ” بیماریها از فضل – خداوند – است بدین معنی وجود بیماری لاعلاج ایدز باعث ثبات خانوادگی و دوری جستن انسانها از گناه زنا شامل میگردد که به نوعی آنان را از خشم خداوند در امان میدارد و وجود ویروسی چون کرونا هم نوعی جراحی فهم در انسانهاست در فهم توانایی یا ناتوانی بینشهای مذهبی و همچنین سنگ محک مدیریتهای حکومتی و مسئول و نامسئول بودن دستگاه حکومتی در مقابل مردم و نمایش فرهنگ انسان بودن در قبال همدیگر است .
اما در تمام آیات عذاب خداوند بصورت بارانی از گلولههای آتشین و نشانهدار است . سیطرهی آمریکا جدا از فلسفهی ظالمانهی وجودی آن ، بصورت ملکهی غضب بر افغانستان فرود آمده است که بارانی از گلولههای پخته شدهی آتشین نشانهدار را فرو ریخته و میریزد از آزمایش انواع سلاحهای مرگبار و مخرب بر کشور و مردم افغانستان تا هموار کردن بستری از بحران مدیریت سیاسی جهت تداوم نا امنی تا هدف قرار دادن افغانستان بر موشکهای ایران هم .
هنگامی که طالب در وضعیت ضعف قرار میگیرد که نزدیک به پنج هزارقاتل جانی اسیر و دربند دارد به ناگاه نقشهی رفع تحریم و آزادی اسیرانش از زندان رقم میخورد که در مدت انجام این پروسه ، داعش را با قدرت بیشتری ظهور میدهد و بنا به سخنان زاهد قدیر معاون اول نمایندگان مجلس که خود با حضور در میدان نبرد با داعش در ننگرهار شاهد بود در برابر نمایندگان اعلام کرد که داعش در ننگرهار توسط طیارههای ناشناس کمک رسانی نظامی میشدند .
به ناگاه داعش در معبد سیکها در کابل دست به جنایت با قتل و عام خرد و کلان میزند و همسایگان مسلمان در کمال بی تفاوتی ، سکوت اختیار میکنند از طرف دیگر هم نیروهای امنیتی از حضور داعش در آن حواشی و مکانها از قبل مطلع بودند و به کسی هشدار ندادند .
براستی این کشتارها و انفجارها یا همان بارش باران گلوله آتشین تا چه وقت ادامه دارد ؟ آیا مدیریت کلان سیاسی کشور همچون کلافی سردرگم عمل نمیکند که وقتی آمریکا خواهان قطع کمکهای مالی خود به افغانستان است غنی میگوید قطع کمکهای مالی آمریکا بر معیشت مردم تاثیری ندارد و عبدالله اعلام میدارد قطع کمکهای مالی آمریکا خسارتی جبران ناپذیری است و در این بحران سیاسی خواستار انعطاف و گفتگو و به قول ایشان یافتن راه حل است.
– هر چند دیر گاهی است با بودن این کمکهای مالی آمریکا هیچ تغییری در وضعیت زندگی مردم دیده نشده است -.
بی تفاوتی و احساس درد نکردن مردم در افغانستان نسبت به وطن داران خود ، نماد چیست ؟ آیا از درون مسخ شدهاند ؟
در چند دههی قبل وطنداران در افغانستان با تبعیت از فرهنگ غنی خود و وجدان بیدار خویش کمترین بی توجهی به رنج و محنت همدیگر ، بسان خروج از انسانیت میپنداشتند و ورد زبان این بود :
تو کز محنت دیگران بی غمی. نشاید که نامت نهند آدمی
امروزه نه تنها خود رنج آفرینند و جنایات را هم میبینند اما هیچ عکس العملی ندارند . آیا براستی مسخی درونی در کار است ؟
آری درد دارند ولی هیچ احساس دردی ندارند و با در بند خود ماندن ادعای بی معنایی دارند.
به تعبیر مولانا انگار در یک شب آتشی در نیستان افتاده است و هر نی شمع مزار خویش میشود . پاسخ آتش یا همان عذاب الهی آن است که عاقبت در بند خود بودن با دعوای بی معنی همان سوختن است که درد بی دردی علاجش آتش است.
منابع :
قرآن کریم تکویر ۸-۹ ؛ صافات ۱۳۳-۱۳۷ ؛ ذاریات ۳۱-۳۷
کلماتالله ؛ تاریخ ابن هشام و ابن اسحاق –