غصه نخور گلم
وحشت نان شب من است
غم چای صبحم
دلهره نان چاشتم
پای از خانه بیرون میگذارم
و روی ماینها
با قطرات باران میرقصم
غصه نخور گل نسرینم
روزها که از خانه بیرون میزنم
گل میروم
و گلوله باز میگردم
غمت نباشد ای عطرمدام
مشامم به نمک و خون
آشناست
یا اشکی بر لبانم میرسد
یا خون
اینگونه رفع تشنهگی میکنم
و البته
خرجی سفرم
چند قطره از تنت
غمت نباشد گلمریمم
غم میروم
گنجشک باز میآیم
دلم گرفته پرنده کوچک
دلم گرفته شیشه تبدار پنجره
دلم گرفته انارهای جنوب
میترسم
و روزی سه روز زندگی میکنم
و هر شب یک هفته بیدارم
دلم گرفته پرنده روی پلکم
میدانم که آسمان بزرگ است
من اما اگر پرواز کنم
کبوتر میپرم
و انار میافتم
غمت نباشد گل خیس
غصه نخور تب پیراهن
دلم گرفته پرنده
من افغانستانم
درخت میآیم
و تابوت پس میروم
گل میآیم
و دانه انار پس میروم
شاعر: مصطفی هزاره