فریداحمد امیری
صلح وآینده افغانستان از دغدغه های روزمره جامعه تا محور سیاست های چند جانبه و مجهول دولتهای منطقه و فرامنطقه است. برای افغانستان فرایند صلح و آرامش رویای دیرینه و قابل استقبال، برای امریکا چاره برای کاهش هزینه جنگ و بهانهای خروج، به کشور پاکستان ابزار منفعتآور و طرح ستراتیژیک برای قدرتگیری نیرو های نیابتی اش در افغانستان، و نیز برای کشور های روسیه، ایران و چین، افغانستان خلوتگاۀ زورآزمایی برای به زانو زدن امریکا و استفاده ابزاری از گروه های رادیکال و تندرو جهت افزایش تکلیف روحی و اذیت ذهنی به امریکا و ناتو با وارد ساختن ضربه محکم بر پیکرۀ اقتصادی و سیاسی این کشور ها بوده است.
به هر صورت، به پندارِ جاپانیها؛”حمایت مالی و فرصت های مساعد شده از سوی امریکا در سال ۱۹۴۷ به مانند آبِ مروارید برای مردم جاپان ارزشمندی داشته و از آن فرصتها، به نفع ملت و پیشرفت کشور شان استفاده صورت گرفت”
بناَ هر فرصتی پیش آمده برای مردم افغانستان حیاتی و باید از آن به سود ملت بهره جسته شود. در شانزده ماه پسین با پدید آمدن رهبران طالبان از ناپیدا آباد ها در قطر، و آمادهگی این گروه برای دو نوبت گفتگو ( گفتگو با امریکایی ها و بعدا نشست بین الافغانی) سرآغاز فصل نزدیکی به امید و تحقق رویای دیرینه مردم بوده است. درین گفتگوها که نخست میان امریکا و طالبان آشتینامه به امضا رسید، سودی دو جانب برجسته بوده و طالبان با رهایی پنج هزار زندانی و امریکا با دریافت سند خروج و تهدید نشدن از سوی طالبان، توانسته امتیاز بهتر از مردم افغانستان را دریافت نمایند. اما برایند گفتگو های امریکا- طالبان، با افزایش خشونتها بیشترین ضرر و قربانی را مردم افغانستان متقبل شده و حتی نظام نوپای سیاسی نیز در لبۀ پرت و افتیدن قرار گرفته است.
پس از توافق میان امریکا و طالبان، تکلیف مردم با طالبان و مذاکرات صلح سرد تر شده و جناح طالبان علاقه چندانی برای گفتگوی میان افغانان نشان نداده اند. این گروه نظامی از برنامهگی و فقدان مغز سیاسی رنج برده و باور به اصل نظاممندی و مردم سالاری ندارند. گروهی که تاکنون سیاست سقوط و جنگ را به سیاست گفتگو و صلح ارجعیت داده و در پی ساقط کردن نظام سیاسی پس از خروج امریکا از کشور، غرق در نیرنگ و فریب اند.
حالا پس از یکسال فرصت سوزی، سناریوی گفتگوهای صلح تغییر کرده، لابیگران دو سو با پشتارۀ سفرِ از قطر بسوی ترکیه روان است. محور اساسی گفتگوهای صلح در ترکیه، آینده نظام سیاسی در کشور و شکلگیری حکومت عبوری و مشارکتی گفته شده است. نگرانی های که پسا توافق ترکیه متصور است نیز قابل تعمق و بازنگری جناح های سیاسی قرار دارد.
پرسش اساسی اینجاست که آیا پس از توافق میان دو جناح در ترکیه، صلح به افغانستان میاید و یا طالبان؟
دولت افغانستان و جامعه جهانی همواره از فعالیت گروه های تروریستی خارجی در افغانستان و نیز تبانی این گروه ها با طالبان گزارش ارایه کرده است. مسوولان حکومتی نیز حضور بیست گروه تروریستی خارجی بر علاوه طالبان را در خطوط نبردها ابراز نگرانی داشته و نیز تهدید داعش و بازتولد القاعده در کشور از مباحث نگران کننده چند سال اخیر در افغانستان است. به این اساس تداوم جنگ با یک وقفه کوتاه و آتش بس موقتی از سوی طالبان، بعید نیست. پرسش های دیگر اینکه؛ آیا رهبری فعلی طالبان اختیاردارِ مطلق به همه نیرو های جنگی غیر مسوول در کشور بوده میتواند؟ همچنان زمانیکه به ریشه های عقیدتی و مذهبی طالبان بنگریم، بیشتر افراد جنگی طالبان با اعتقاد به جهاد، تقابل با اشغال و در خطر بودن اسلام، سلاح برداشته و تا مرز خودکُشی و دیگران کُشی فعالیت مینمایند. این تعداد طالبان راه رفتن به جنت را گذار از خون مردم با انجام حملات انتحاری توجیه مینمایند. شکی نیست که اندیشه های افراطی، بصورت فوری و سهل وارد صفِ داعش و سایر مخالفین شده میتواند. همچنان به پندارِ بسیاری از کنشگران سیاسی و امور طالبانی، گروه های خورد و بزرگ این جریان، با مخالفت به نظم اجتماعی و آرامش خوی کرده و تهدید و خشونت را برای درآمد اقتصادی پیشه اختیار کرده است. تهدید بازرگانان، پیمانکاران مخابراتی و برق، شرکت های لوژستیکی و ساختمانی، رهگیری و رهزنی، ماین گذاری با دریافت پول و نیز انجام ترور های هدفمند به نرخ و امتیاز، در آینده نیز دست پرخون این جریان را سرختر نگه میدارد. فرسایشی شدن رهبری میان طالبان، ادامه فعالیت مدارس تندروی در پاکستان، عدم تغییر بنیادی در سیاست منطقهای پاکستان، عشق مداوم مداخله در امور افغانستان، بیداری جریان های تندرو در منطقه و همدست شدن های احتمالی میان داعش و القاعده با سرباز های ریزرف طالبان در آینده، از موارد مهمی است که مردم را به پرسش های پیچیده صلح و جنگ سردرگم نموده است.