حسین جعفری
جدیترین نشست در بارهی صلح، بین طالبان و حکومت افغانستان پیش از عید قربان، در دوحه بدون پیشرفت پایان یافت. این در حالی است که انتظار میرفت هیأت بلندپایهی افغانستان و طالبان، روی اصول مذاکرات به توافق برسند و گره کور کار صلح، باز شود و برعلاوه بهتازگی سفارت امریکا، صریحاً از طرفهای درگیر جنگ خواسته است، تا دست از جنگ بکشند و به آتشبس دائمی موافقت کنند. به نظر میرسد؛ موضوع آتشبس و رسیدن به توافق کوتاهمدت، بر سر اصول و گفتوگو بر سر جزئیات، بیش از آنچه انتظار میرود به درازا بکشد. پرسش اینجاست که چرا دو طرف تا به حال نتوانستهاند، یک قدم به پیش بردارند؟ نمیخواهند و یا نمیتوانند تا با یکدیگر سازش کنند؟ خواست طالبان چیست و حکومت افغانستان چه میخواهد؟ بحث روی قانون اساسی، نوع نظام و حاکمیت، بنبستی را ایجاد کرده است که آیندهی صلح را با خطر مواجه میکند.
از آنرو که طالبان نه یک گروه واحد، بلکه دارای چندین شاخه هستند، اجماع نظر و اقناع آنها به پذیرش برخی اصول و پیشرفتهای گفتوگوها دشوار است. در مذاکرات صلح بین طالبان و حکومت افغانستان، چندین بازیگر وجود دارد؛ یکی از بازیگران مرکزی، طالبان است. ارتباط طالبان افغانستان، با این موضوع در دو سطح عمودی و افقی قابل توجه است؛ در یک سطح، اهداف مذاکرات صلح است که این اهداف از دیدگاه شورای کویته و یا گروه حقانی متفاوت است. سطح دیگر در بین اعضای شورای کویته است. یعنی نگرش رهبرانی که درکویتهی پاکستان بهسر میبرند با نگرش افرادی که در صحنهی جنگ افغانستان هستند، متفاوت است. رهبران شورای کویته، خواهان ادامهی جنگ هستند؛ اما مبارزان افغانستانی طالبان، خواهان انجام مذاکرات صلح میباشند. بهعبارتی، هم در نوع نگرش و هم در اهداف، اختلاف گستردهای بین گروههای مختلف طالبان وجود دارد.
تأکید و توجه به خواستهای بازیگران جنگ و صلح افغانستان، باعث بهدستآمدن نتیجه میشود. آمریکا، پاکستان، ایران، هند، عربستان، چین، روسیه را میتوان از بازیگران عمدهی این بازی برشمرد. این تعدد، باعث به میانآمدن منافع متفاوت در افغانستان میشود. به طوری که هرکدام این بازیگران بهدنبال هدف و منفعت خاصی از روند صلح افغانستان هستند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند.
اما خروج نیروهای خارجی، نوید موسم قدرت را برای بازگشت طالبان به امارت اسلامی دههی 90 میلادی میدهد. آمریکا، ناچار بود طولانیترین جنگ تاریخ خود را که هزینههای سنگینی برایش داشت، به پایان برساند. حفظ اعتبار و جایگاه هژمونیک امریکا در جهان، با ادامهی جنگ با یک گروه تروریستی، به مدت بیش از دو دهه در تناقض قرار داشت. مضاف بر اینها، فشار افکار عمومی و جامعهی مدنی امریکا هم در این خروج، موثر بوده است. به نظر میرسد که با خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان، بهطور عملی عنان کار به دست مقامات افغان سپرده شده است، تا ابتدا ارادهی صلح خود را نشان دهند و دوم به گفتوگو با طالبان برای صلح بنشینند.
و در این میان، طالبان به چند هدف مهم رسیدهاند: نخست، آمریکا را که نیروی اشغالگر مینامیدند، وادار به ترک افغانستان کردند. دوم، رهبران بلندپایه و نزدیک به پنج هزار عضو خود را آزاد کردند و سوم، با افزایش حملات در ولسوالیها و تصرف آنها، فشار را بر حکومت افزایش دادهاند، تا خواستهای آنها را در گفتوگوی صلح بپذیرند.
افزایش حملات به معنای افزایش خشونت است. طالبان طی موافقت نامهای که با امریکا در دوحه امضا کردند، متعهد شدند که از حملات بکاهند و تمرکز خود را بر پیشبرد مذاکرات صلح با حکومت افغانستان بگذارند؛ اما گزارش یوناما، دقیقاً خلاف این تعهد را نشان میدهد. نمایندگی سیاسی سازمان ملل در افغانستان، از افزایش حمله و کشتار طالبان در نیمهی اول سال 2021 میلادی به میزان 47% ابراز نگرانی کرده است و گفته که طالبان عامل اصلی تلفات انسانی در شهرها و ولسوالیها هستند که در بین زخمیان و کشتهشدگان این حملات، زنان و کودکان هم شامل هستند.
یورش به هلمند، تخار، بلخ، غور، قندهار، بغلان و اخیراً مالستان و جاغوری نشان میدهد که اولویت گروه طالبان، فعلاً جنگ است و نه رسیدن به صلح. در گزارش یوناما آمده است که گفتگوهای صلح نتوانسته از شدت خشونت و جنگ کم کند. نمایندهی ویژهی دبیر کل سازمان ملل در افغانستان گفته است: «گفتوگوهای صلح برای تحقق، به زمان نیاز دارد؛ اما تمامی طرفها میتوانند فوراً گفتوگو را اولویتبندی کرده و اقدامات فوری، صادقانه و بیشتری را برای کاهش تلفات غیرنظامیان انجام دهند».
آنچه ناامیدی همهگانی را رقم میزند، قساوت و بیرحمی طالبان در کشتار مردم ملکی است که نه نقشی در جنگ و نه توان دفاع از خود را دارند. بنابر ادعای شورای مردمی مالستان غزنی؛ «طالبان پس از تصرف این ولسوالی حدود 40 نفر را کشتهاند و باعث آوارگی سه هزار خانواده شدهاند». دیدهبان حقوق بشر جهانی هم در گزارشی اعلام کرده است که طالبان با یورش بر ولسوالیها، برخی خانهها را غارت کردهاند و باعث آوارگی صدها خانواده شدهاند.
همهی مستندات و گزارشهای معتبر نشان میدهد که طالبان از همان حربهی خشونت و زور برای تسلط بر قدرت استفاده میکنند. زوری که تبدیل به خشونتهای خانمانسوز شده است و در میان سردرگمی و ناتوانی حکومت در تأمین امنیت، باعث آوارگی، مهاجرت، زخمی و یا کشتهشدن زن و کودک و مرد این سرزمین شده است.آنچه تا اینجای کار از طالبان سر زده، همان تصویر خشن و وحشتناک گذشته است که نشان میدهد؛ در رویهی فکری و ایدئولوژی طالبان برای تصرف قدرت تغییری به میان نیامده است. باید دید که با خروج نیروهای خارجی و ادعای نیروهای نظامی کشور، در مورد توانایی دفاع از تمامیت ارضی و امنیت افغانستان و پیشرفت طالبان در جنگ، سرنوشت گفتوگوهای صلح و آیندهی قدرت در افغانستان، به چه سمتوسویی کشیده میشود.