عاشق میهن نبودیم و چنین آواره ایم

7 میزان 1400
1 دقیقه
عاشق میهن نبودیم و چنین آواره ایم

دستِ ما هرگز نبود این‌جا نشستن‌های ما

می‌رویم و دست ما هم نیست رفتن‌های ما

خون بگیرید چشم و تن پیچد کفن اندر کفن

تا نبیند این‌چنین آواره گشتن‌های ما

خونِ ما شاید که آب است و رگِ ما جویبار

حلق شان تر می شود با خون و کشتن های ما

عاشق میهن نبودیم و چنین آواره ایم

چارسوی کره‌ی خاکی‌ست میهن‌های ما

هر طرف با بوته های هرزه و با خارها

سر کشیدیم و دروغی بود رستن‌های ما

نی الفبای محبت، نی خط آزاده گی

کاغذ هستی پر است از بد نوشتن‌های ما

نی به فکر اصل بودیم و نه هم پروای وصل

کارهای داد دست ما، گسستن‌های ما

غرقِ رویا ها شدیم و خواب‌های رنگ رنگ

ای دوصد نفرین به رویاها و خفتن‌های ما

مطهرشاه اخگر