خون یاران

15 سنبله 1398
1 دقیقه
خون یاران

خون یاران

آنچنان که بر در و دیوار باران می‌زند

بر در و دیوار ما خون‌های یاران می‌زند

ابر هرجا می‌رسد باران نم‌نم دارد و

بر سر ما می‌رسد با مشتِ توفان می‌زند

باغ در بهت بنفش مرگ می‌بیند که باد

گردن آلاله را با تیغ بران می‌زند

خون سربازان به دشت و کوه رنگ دیگر و

خون مردم موج بر فرش خیابان می‌زند

استخوان سینه سرباز بی سر را به کوه

گرگ سیری بو کشان آهسته دندان می‌زند

خون شاگردان ز پشت میز جاری بر کتاب

خون جاروکش شتک بر سقف و ایوان می‌زند

دست نانوا در خمیر تازه پر خون دل است

چره‌ها کنجد به روی پاره نان می‌زند

یال و روی و گوشهای اسپ گاری سوخته

دست و پا در زیر بار سرب انسان می‌زند

قوچ پامیری به روی مین سم کوبیده و

شاخ بر سنگ پر از خون بدخشان می‌زند…

خفته بین بستر تردید فرمانده به روز

حرف‌ها در خواب از شام درخشان می‌زند

ارمغانی غیر از پاییز کی‌دارد به ما

آن که لاف از رونق سبز بهاران می‌زند

محمد شریف سعیدی

اوپسالا سویدن