صلح مهمترین هدف برای جوامع در حال منازعه و مهمترین ابزار برای رسیدن به ساختارهای مطلوب پسا منازعه است. در نقطه مقابل, تاریخ بشر به طور غیر قابل انکاری با مفهوم “جنگ” گره خورده است.
از جنگ برای توسعه قلمرو و توسعه سرزمینی گرفته تا جنگ برای تصاحب و شریک شدن در قدرت سیاسی, نمونه هایی هستند که انسان ها از اعصار ابتدایی تا دوران معاصر, سرنوشت خود را در توقف و یا ادامه جنگ می بینند.
اذهان جهانیان, کتب تاریخ و آرشیو رسانه ها, هرگز دوران جنگ, خشونت و قربانی های آن را در افغانستان که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم میراث طالبان بوده اند فراموش نخواهند کرد.
بر کسی پوشیده نیست که زمینه های خارجی ظهور و تقویت طالبان قدرتمند تر از سلسله عوامل داخلی بوده اند تا جایی که امروز این گروه, به مشروعیتی مثال زدنی در سطح منطقه رسیده است و به عنوان ابزاری برای اهداف بازیگران دخیل در منجلاب جنگ افغانستان و به چالشی بزرگ برای جامعه کشورهای جهان تبدیل شده است که امنیت نظام بین الملل را مورد تهدید قرار می دهد. شاید آمریکا نتواند ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ را تا ابد از یاد ببرد. حادثه ای که یک بار اتفاق افتاد اما پتانسیل آن را دارد تا باز هم تکرار شود اگر رسوخ ایدئولوژی مخرب افراط گرایی و طالبانیزم مهار نشود.
دو دهه از مبارزه آمریکا برای محو طالبان می گذرد و حال بعد از ۱۸ سال, شمشیر جنگ آمریکا و ائتلاف جهانی در افغانستان به سنگ خورده است.
آمریکا به عنوان قدرت جهانی حدود یک سال می شود که با طالبان به طور مستقیم وارد مذاکره شده است تا توافقی برای صلح مهیا شود. این مذاکرات در ماه سپتامبر سال جاری میلادی به دستور دونالد ترامپ متوقف و ملاقات او با اشرف غنی و رهبران طالبان در کمپ دیوید لغو شد.
فصل تازه ابن گفتگوها با این چشم انداز از سر گرفته شده است که آمریکا روی مسائل مورد نظرش با طالبان موافقت کند و سپس زمینه ملاقات مستقیم دولت افغانستان و طالبان فراهم گردد.
مرحله حساسی که افغانستان با آن فاصله دارد و در ایستگاهی متوقف مانده که منتظر است زلمی خلیلزاد و هیئت دیپلماتیک آمریکا با دست پر از آنجا خارج شوند. اما هیئت دولت افغانستان که در مذاکرات پیش رو حاضر می شود, باید شایسته, متعهد و آشنا به فنون مذاکره و دیپلماسی برای صلح باشد و در کنار آن خواست های مردم افغانستان را به خوبی دانسته و منافع حیاتی کشور را به طور جدی ملکه ذهن کرده باشد تا بازنده بازی نباشد.
به نظر می رسد برداشت ها و اهداف کشورهای دیگر در مسئله صلح افغانستان بسیار متنوع است. این تنوع باعث شده که “صلح و پایان جنگ” یک اولویت و یک مهم برای آنها و حتی سازمان ملل مطرح نباشد. هویداست که ایجاد و طرح یک گفتمان جامع صلح برای ارائه به اذهان لیبرال و دموکرات جهان برای حمایت همه جانبه از مسئله صلح افغانستان یک نیاز با درجه اهمیت بالاست. اینها مقدمات کار را برای احیای صلح از دست رفته افغانستان فراهم می کنند. نباید فراموش کنیم که شکست مجدد مذاکرات صلح, باعث خدشه دار شدن اعتبار آمریکا و ناامید شدن دولت افغانستان در رسیدن به صلح با گروه طالبان می شود که این امر می تواند زمینه های مجدد اشاعه خشونت را مهیا سازد. مسئله مهمتر دیگر برای آمریکا و دولت افغانستان تعیین پیش شرط توقف حملات و برقراری آتش بس فوری برای شروع گفتگوها و به تبع آن, رسیدن به یک توافق سازنده است. البته طالبان طبیعتا مخالف آتش بس هستند چون از طریق حملات انتحاری و کشتار می توانند در روند بازی صلح, امتیاز گیری کنند و خواست های خود را به جانب آمریکایی و افغانی بقبولانند. پس پیش شرط آتش بس از الزامات پیشرفت در روند گفتگوهای صلح است که منجر به تقویت فضای اعتماد بین طرف های مذاکره کننده می شود. نتیجه ای که از گفتگوهای دوجانبه طالبان و دولت افغانستان به دست می آید باید تضمین کننده امنیت ملی و منافع حیاتی افغانستان و ارزش های ارزشمند آن باشد.
حقوق زنان به عنوان نمودی از برابری جنسیتی و عدالت میان مرد و زن در جامعه امروز تا حدودی تحقق یافته و نیازمند انکشاف و رشد بیشتر است. امری که در دوران طالبان به طور کامل در انزوا قرار داشت. آزادی بیان و فضای تساهل و مدارا از دیگر ارزش های گرانبهایی هستند که افغان ها مانند هر ملت دیگری برای انسان گونه زیستن به آنها نیاز دارند. فضای سرکوب و وحشت از ویژگی های بارز دوره طالبانی بود که احیای آن برای هیچ کسی پذیرفتنی نیست.
حق مشارکت سیاسی و تکثرگرایی و آزاد اندیشی از دیگر ارزش هایی اند که در سالهای اخیر قربانی های زیادی از مردم گرفته اند تا از بین نروند. امروز نظام سیاسی کشور بر پایه ارای مردم و خواست آنها پی ریزی شده است و نمایندگان مردم به واسطه سیستم دموکراسی نمایندگی و از طریق جایگاهی به نام پارلمان, عملکرد نهاد دولت را تحت نظارت دارند. با وجود همه دلگرمی ها, آنچه باعث بیم و هراس همگانی می شود, عدم توجه به این ارزشها و ملاک قرار دادن آنها در گفتگوهای صلح با طالبان و نبود یک ضمانت اجرایی بااعتبار برای عدم بازگشت به دوران طالبانی افغانستان دهه ۹۰ میلادی است. این امر می طلبد که در گفتگوها با جانب طالبان این موارد به روشنی مطرح و روی آنها توافق صورت بگیرد و هیچ دستاوردی به قیمت تامین صلح مورد معامله پیدا و پنهان قرار نگیرد.
ضمن آنکه دولت افغانستان می تواند روی مسئله عدالت انتقالی از طریق محاکمه اعضای مجرم طالبان و توسط محاکم بین المللی تامل کند و یا موارد تحریم طالبان را در صورت عدم پایبندی به توافق آینده در نظر بگیرد. به هر صورت, کیفیت توافق با طالبان اجتناب ناپذیر است و شیوه بازی نمایندگان افغانستان بسیار تاثیر گذار خواهد بود.