شمشاد عزیز کاظمی، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات روابط بین الملل
ما بخواهیم و یا نخواهیم، در ساختار ها و قواعد بازی نظام بین الملل یک تغییرات و تحولات عظیم رخ داده است، به فرموده آقای فرید زکریا “جهانِ پس از آمریکا” خواهد بود و به باور جوزف نای “پایان قرن آمریکا” است. آقای چامسکی و همفکرانش به این باور هستند که اوج قدرت آمریکا در سال های ۱۹۴۵م، بود. من فکر میکنم که روند اوج گیری قدرت آمریکا بسیار به سرعت اتفاق افتاد، و اما روند افول قدرت و تغییر جایگاه آمریکا در نظم جهانی به بسیار کُند پیش می رفت؛ اما بحران کرونا این روند را سرعت بخشید. نظر سنجی ها و آمار های پژوهشی نماینگر این است که در ۱۵ کشور از ۲۲ کشور که در آن تحقیق شده است، اکثر پاسخ دهندگان به این باور هستند که چین در حال حاضر به سرعت جایگزین ایالات متحده آمریکا در هژمونی بین المللی می شود و آینده از آن چین است.
آمار ها و نظر سنجی های در مرکز پژوهشی پیو در سال ۲۰۱۴م، وانمود شد که فقط ۲۸ در صد از خود آمریکایی ها فکر می کنند که کشور شان در جایگاه برتر از همه قرار دارد، در حالی که این ارقام در سال ۲۰۱۱م، ۳۸ در صد بود! شاید سخن معروف آقای “مارک تواین” که به کنایه گفته بود، در باره قدرت آمریکا هم صدق کند؛ «در باره ی مرگ من بسیار گزافه گویی شده است!». (جوزف نای، پایان قرن آمریکا).
ترامپ با آمریکا چه کرد؟
بعضی کارشناسان سیاسی و پژوهشگران مطالعات بین روابط بین الملل، سرگذشت ترامپ را با میخایل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی گره زده اند، من فکر میکنم که این هم یک اندزه دور از حقیقت نیست، همان طور که گورباچف با حمایت مخفی غرب به قدرت رسید، ترامپ هم به کمک مداخلات روسیه، ایران و یک اندازه چین در انتخابات آمریکا به قدرت رسید. گورباچف با سیاست پروستریکا (اصلاحات اقتصادی) می خواست که در داخل یکسری اصلاحات و تغییرات ایجاد کند، اما نمی دانم که قصداً مرتکب خیانت ملی شد یا خیر! اما این پروستریکا شوروی را از هم پاشاند. ترامپ هم فکر می کرد که آمریکا نیاز به اصلاحات داخلی دارد، برای همین همواره سیاست های جورج بوش و بارک اوباما را شدیداً مورد انتقاد قرار می داد و تأکید می کرد این ها بیش از حد توجه به مسائل بین المللی دارد، ترامپ هم تمایل داشت که آمریکا را از داخل تقویت کند و نسبتاً به مسائل خارجی چندان دلچسپی نداشت. مثلاً در زمان حکومت اوباما، آمریکا در سوریه از لحاط دیپلماسی شکست خورده بود، در عراق هم با چالشهای روبرو شده بود که از عهده آن برآمده نتوانست، ایران در زمان بارک اوباما بود که قدرت اش در منطقه خاورمیانه افزایش پیدا کرده بود و یک اندازه ایران با آمریکا بر سر مذاکرات هسته ای به نتیجه ای رسیده بود.
اما وقتی که دونالد ترامپ به قدرت رسید، طالبان در افغانستان به قدرت شان افزوده شد، برجام هسته ای با ایران فسخ شد، ایران دست اش در سوریه و یمن دراز تر شد، داعش در خاورمیانه شکست خورد و قهرمان شکست داعش ایران و روسیه شد، روابط اتحادیه اروپا با آمریکا به سردی گراید و آمریکا از پیمان محیط زیست برون شد، ایجاد روابط دوستانه و فشار ها بالای کره شمالی به ناکامی انجامید. ترامپ با اینکه در سیاست بین المللی آمریکا سیاسی بخورد کند، نظر به مسلک تجارتی اش، بیشتر تجارتی بازی میکرد که این خود یک ضعف بزرگی برای سیاست های خارجی آمریکا شده بود. ترامپ با این سیاست های تجاری و بی میلی به وضعیت سیاسی جهان، ضربه های به پرستیژ و برتری آمریکا در نظام بین الملل وارد کرد و کشور های رقیب آمریکا از آن سودی زیادی بردند و حتی دموکراسی را در داخل آمریکا با چالش روبرو کرد.
ترامپ با آنکه قدرت اسرایئل و کشور های عربی ضد ایران را بالا برد اما به نفع اش نشد، ترامپ مدیریت بحران نمی دانست، برای همین از یک سو بحران جهانی کرونا و از سوی دیگر بحران داخلی که بعد از کشته شدن جورج فلوید به وجود آمد وی را از بالا به پایان اوردش و قدرت آمریکا را به چالش کشاند. اما ترامپ حس ناسیونالستی آمریکایی را بیدار ساخت، که خود برای سیستم سیاسی و اجتماعی داخلی آمریکا مشکل آفرین است و این متغیر داخلی باعث ایجاد بُن بست ها برای متغیر های خارجی آمریکا در عرصه هژمونی بین المللی آمریکا شده است.
آیا جوبایدن قدرت و برتری آمریکا را دوباره برگردانده می تواند؟
ترامپ که چهار سال بر اریکه قدرت تکیه زده بود، بدون شک از خودش میراث های ناخوش آیندی برای سیستم های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گذاشته است. ترامپ که از رژیم های بین المللی فاصله گرفته بود، جوبایدن بدون شک تلاش خواهد کرد که دوباره به آن بپیوندد، ترامپ هیچ تمایلی به گسترش ارزشهای آمریکایی-غربی نداشت، برای همین برایش مهم نبود که در افغانستان چه نوع نظام و حکومتی روی کار آید و یا ایران و روسیه و چین در کدام کشور ها مداخله کرده و نفوذ سیاسی و اقتصادی شان را گسترش بدهد. اما برای آقای جوبایدن گسترش ارزشهای آمریکایی-غربی و حفاظت و حراست از دموکراسی و نظم جهانی و رژیم های بین المللی در جهان با ارزش تلقی می شود؛ رهبران دموکرات آن را یک اصل در سیاست خارجی شان می پندارد.
ظاهراً اداره جوبایدن سعی دارند که توافق نامه سیاسی با طالبان را بازنگری کرده و یکسری تغیرات در آن وارد کند و بالای طالبان فشار خواهد آورد که در بدنه نظام سیاسی فعلی ملحق شوند و از دست آورد های ناچیز بیست ساله که بر اساس تلاش های آمریکا بوجود آمده حفاظت کند؛ اما طالبان که بعد از ترامپ از آمریکا ناامید شده اند، تلاش دارند که به روسیه و ایران تکیه کنند تا آمریکا را وادار به انعطاف پذیری کنند و شرط و شرایط خود شان را بر میز مذاکره بنشانند. روسیه و ایران برای طالبان روی خوشی نشان دادند، آمریکا دیگر هم نمی توانند که از طریق پاکستان بالای طالبان فشار وارد کنند، زیرا طالبان وعده حکومت مؤقت را برای اسلام آباد داده است!
اما برای جوبایدن مساله با ارزش تر از طالبان، موضوع دوباره برگرداندن ایران در میز مذاکره هسته ای است که میراث اوباما هم حزبی اش می باشد. ایران برای آمریکا شرط گذاشته است که هر گاهی که واشنگتن تحریم های علیه تهران را لغوه کند به میز مذاکره خواهد آمد، که این کار برای آمریکا مشکل است، اما ممکن آمریکا برای ایران در خاورمیانه امتیازی قایل خواهد شد تا تهران را راضی کند، مثلاً عقب نشینی از حمایت ایتلاف نظامی عرب (ناتوی عربی) بر علیه حوثی های یمن، اجازه دادن به بقای نظام سیاسی بشار اسد در سوریه و فشار ها بالای عربستان و اسرایئل خواهد بود تا تهران را وادار کند تا به برجام بازگردد. حتی ممکن برای راضی ساختن ایران، جوبایدن، ترامپ را به اتهام ترور جنرال قاسم سلیمانی به محاکمه بکشاند!