کاج دانش

9 میزان 1401
1 دقیقه
کاج دانش
کاج دانش
کمر کاج شکست
“برچی”به خونابه نشست
باز آگاهی را
باز گلبرگ و رگ و خوشه ی دانایی را
جانوران جانی
به تبر کوبیدند.
شاخه ها خون بارید
قلب مهسای دیگر باز درید
“نازیه” لای کتابش دفن شد
“مرضیه” مهر وطن را نچشید
و “بنین” چون گلسرخ
در تب درس پر پر شد
کس به اندوه من از جا نپرید
زندگی
عشق
صدا در قفس است
لاله را ریشه زدند
و تباهی آزاد.
غم عالم اینجاست
زندگان صف بسته
مرگ جان می گیرد
جهل سوار بر دانش
ما،چار میخ
سخن از ماه و مریخ می گوییم
کابل ای قله پیکار و وقار
بشکن این درب سکوت
مهسا شعله خشم گشت و نبرد
و تو
در بستر سوگ ره گمی
دست ها را مشت کن
بر پا شو
با درفش زن و آزادی و
پیغام بهار
“زیر باران” برقص
پا بر گور ددان باید کوفت.
………..
م. آژن
جمعه سیاه (۸ میزان ۱۴۰۱)