طالبان کاری کردند که نفس کشیدن برایم مشکل شده است

2 قوس 1402
3 دقیقه
طالبان کاری کردند که نفس کشیدن برایم مشکل شده است

زندگی زیر سایه حکومت طالبان برایم خیلی سخت و دشوار است. وقتی طالبان کار و فعالیت زنان را منع کردند. باعث شد من که خیلی خوش‌بخت بودم و با اولادهایم در نازو نعمت زندگی می‌کردم به یک‌‌باره‌گی با مشکلی شدید اقتصادی رو برو شوم و هیچ امیدی برایم باقی نماند. حالتم چنین شده که هزاران بار مرگ را ترجیح می‌دهم نسبت به زندگی که هیچ کاری برای فرزندانم کرده نمی‌توانم. بیکاری من منجر به بدبختی و بی سرنوشتی فرزندان دانشجوی من شد. فرزندانم همه محصل هستند؛ پسر بزرگم صنف چهارم دانشکده زراعت ولایت سمنگان است و پسر دوم‌ام در دو دانشکده‌‌ای  زبان و ادبیات انگلیسی و دانشکده ژورنالیزم دانشجو بود. زمانی‌که پدرش بیمار شد هر دو دانشگاه‌اش را رها کرد تا بتواند در عدم حضور من از پدرش مواظبت کند.

آن زمان من مجبور بودم که کار کنم. باید وظیفه می‌رفتم و مخارج خانه و بیمارم را می‌پرداختم. پسر سومی‌ام که محصل صنف دوم دانشکده اقتصاد بود و دخترام  تازه صنف دوم دانشکده انجنیری شده بود. زمانی‌که طالبان دانشگاه را بستند دخترم بیش از حد اندوه‌‌گین شد. دلم می‌خواهست کمکش کنم. ولی کاری از من ساخته نیست.  من زنی هستم که در یک‌فامیلی سنتی بزرگ شدم. فامیلی که حرف‌های شان دائم از غیرت و ناموس، از نام و نشان بود. من به مشکل توانستم مکتب را به پایان برسانم و بعد از فراغتم از مکتب طالبان  برای اولین بار افغانستان را اشغال کردند. در همان دوران طالبان نامزد شدم و عروسی کردم. صاحب چهار فرزند شدم. بعد از رفتن طالبان توانستم دوباره تحصیل کنم و به وظیفه بروم. زندگی خیلی خوب و عاشقانه‌ای با همسرم داشتم. می‌توانم بگویم ما بهترین زوج دنیا بودیم.

ولی از طرف خانواده شوهرم انواع خشونت های خانوادگی را تجربه کردم . شدیدترین خشونت‌های را تجربه کردم که تحملش سخت بود. ولی از اینکه شوهرم را دوست داشتم و او بهترین مرد دنیا بود، تمام تلاشش را می‌کرد تا درس بخوانم. او همه‌ای امیدم بود تا این‌که؛ به یک بارگی همه چیز به هم خورد و دقیقآ آغاز بدبختی و سیاه روزی‌ام بود. از همان وقتی‌که شوهرم دچار بیماری سرطان شد. یک سال هر لحظه منتظر مرگ کسی بودم که فکر می‌کردم بدون حضورش زندگی برایم آنقدر کوچک می‌شود که نفس گرفته نمیتوانم.

آن روز هم فرا رسید به تاریخ ۱۲ ماه ثور سال ۱۴۰۰ شوهر عزیزم را همسر مهربانم را از دست دادم. خیلی روز های دشواری را با چهار اولاد سپری کردم احساس می‌کنم یک پارچه‌ی از بدنم را از دست دادم. مشکلات هر لحظه این حس را بیدارتر می‌کند که اگر او در کنارم می بود اینقدر بیچاره نمی شدم.  سه ماه بعد از مرگ همسرم بار دوم طالبان آمدند و حکومت سقوط کرد. و من که بیشتر از ده ‌سال در موسسه‌های خارجی کار می‌کردم بی‌کار شدم . همه‌ای آرزو‌های من، شوهر مرحومم و فرزندانم نقش بر آب شد. شب ها خواب ندارم روز ها در فکر می‌مانم که بعد از این چه خواهم کرد؟ با این‌همه ناتوانی چگونه کنار بیایم؟ دلم برای خودم و اولادهایم می‌سوزد. برای این‌ سرنوشتی نا معلوم و آینده‌ای که هیچ نمی‌دانم‌ چه خواهد بود. من با عالم از زحمت توانستم فرزندانم را بزرگ کنم‌ و تا این‌جا برسانم. حالا که می‌بینم تمامی زحمات ام به خاک یکسان شده‌است  ناامید شده‌ام، دلم از این حالت خیلی گرفته است.

من پولِ زیادی از مردم قرضدار هستم و مداوم به این فکرم که پول مردم را چطور بپردازم؟ از کجا پول پیدا کنم؟ احساس می‌کنم یک چیزی سخت در گلویم جابه‌جا شده و مانع نفس کشیدنم می‌شود قلبم دچار مشکل شده،  دست راستم درست کار نمی‌دهد و دید چشمانم ضیف شده‌ است. به‌این غصه‌ها که فکر می‌کنم اشک از چشمانم جاری می‌شود. به بسیار مشکل غمم را از اولادهایم پنهان می‌کنم.

غصه‌ای شوهرم، مشکلاتِ اولاد‌هایم و چه‌کنم های خودم دارد دیوانه‌ام می‌کند. در وضعیت بدی روحی قرار دارم. غصه رهایم نمی‌کند. نمی‌دانم این حالت تا چی‌زمانی دوام خواهد کرد. نمی‌دانم چقدر دیگر می‌توانم دوام بیاورم. خسته‌گی تمام وجودم را گرفته است. به جز غصه خوردن کاری دیگری نمی‌توانم. طالبان کاری کردند که نفس کشیدن برایم مشکل شده و راهی برای ادامه‌ای زندگی برایم نمانده است.

این‌سوال ها برایم تکرار می‌شود: حالا چی‌گونه پول‌ خوراک و پوشاک مان را تهیه کنم؟ قرض‌هایم را چی‌گونه بدهم؟  آینده‌ای اولاد هایم چی‌ می‌شود؟ مصارف خانواده را از کجا کنم؟ دیگر هیچ نمی‌دانم چی کار کنم؟ سرنوشت اولاد‌هایم چه می‌شود.

پ‌ن:  این روایت سرنوشت زندگی فریده رحمانی(مستعار) است . خانم فریده رحمانی تا چند ماه قبل در موسسات مختلف خارجی مشغول کار و فعالیت بوده ا‌ست و حالا دارد با ناامیدی، فقر و مشکلات ناخوش‌آیندی روزگار دست و پنجه نرم می‌کند. خانم فریده رحمانی تقریبا بیشتر از چهل سال عمر دارد و در شهری مزار شریف زندگی می‌کند.