زنده‌گان بی‌جان

19 جدی 1402
4 دقیقه
زنده‌گان بی‌جان

مهم ترین اصل و پایه حقوق بشر«کرامت انسانی» است این جمله را بارها در کتاب‌های بی‌شماری خوانده‌ام و بارها در تیتر خبرها از طرف سازمان ملل شنیده‌ام. امروزه یکی از مهم‌ترین مباحثی که ارتباط تنگاتنگی با افکارعمومی ملت‌ها دارد، رعایت مسئله‌ی حقوق بشر است،به گونه‌یی که بیشتر حکومت‌های جهان می‌کوشند که نشان دهند در حکومت آن‌ها،حقوق بشر نقض نمی‌شود و آنان مدافعان واقعی این اصل اساسی‌اند تا بتوانند حاکمیت‌شان را مشروعیت بخشند و واجد مشروعیت جهانی گردند. هستند کشورهای زیادی که در رعایت حقوق بشر دراول جدول هستند و هم‌چنان کشورهایی مثل افغانستان هست که از رتبه‌ی آخر تکان نخورده و هم‌چنان یکی از کشورهایِ ناقض حقوق بشر است، البته حقوق بشر داریم، ولی از نوع مردانه‌اش و برای زنان اصلا “حقوقی” وجود ندارد. زن را تنها در “خانه‌داری” و “بچه‌داری” خلاصه می‌کنند ولی در همین دو وظیفه هم نمی‌گذارند زنان حرفه‌یی شوند. برای آموزش بچه‌داری نیاز به سواد است، نیاز به آموزشِ تربیتِ فرزند است، نیاز به خواندن و نوشتن است، نیاز به صنف‌های مراقبت‌های اولیه است، نیاز به یادگیری روان‌شناسی کودکان در سنین مختلف است، چون مادر مثل یک پرستار مجبور به مراقبت همه است نیاز به یادگیری صنف پرستاری است. چرا نمی‌خواهند یک زن بچه‌دار “حرفه‌یی” شود؟ برای خانه‌داری نیز حرفه‌ی تخصصی نیاز است. نیاز است زن خیاطی یاد بگیرد، گلدوزی یاد بگیرد، مراقبت از خانه به صورت حرفه‌یی یاد بگیرد، سواد خواندن و نوشتن برای درست کردن غذا داشته باشد، صنف آشپزی برود، صنف دیزاین و طراحی برود، نیاز است در مورد درمان سوختن، بریدن، زخم برداشتن بیاموزند، نیاز است در مورد مریضی‌هایی که خوردن غذا در آن مهم است مثل دیابت بدانند، نیاز است مهارت‌های رفتار با سالخورده‌گان را در خانه بیاموزند، نیاز است از تکنالوژی بفهمند تا در مواقع اضطرار به شوهر یا پدر و یا برادر زنگ بزنند. اصلا امروزه برای کنترل اطفال نیاز است تلفن‌شان زمان‌بندی شود و از طریق برنامه‌های پیشرفته به راحتی تلفن اطفال را می‌شود کنترل کرد. حالا سوال من این است که چرا این مردمان زن را در همین جمله‌ی خلاصه شده هم معنی نمی‌کنند بل فقط زن را بی‌سواد و کورذهن می‌خواهند؟

‎این نوشته‌ها با دنیای امروز افغانستان فرسنگ‌ها فاصله دارد.

‎جالب است برای من، که دنیا شاهد تمام ظلمی که در حق زنان در افغانستان می‌شود هست ولی هیچ‌کاری نمی‌کند و اتفاقا کمک‌های مالی بی‌شماری به این حکومت “غیر مشروع” می‌کنند. اصلا گاهی به این شعارهای بشردوستانه ناباور می‌شوم. این حکومت‌هایی که از خود نماینده دارند و در مقر سازمان ملل جمع می‌شوند چه می‌کنند؟ با دقت به دنیای به اصطلاح “متمدن امروزی” به روشنی در می‌یابی که “برابری عمومی انسان‌ها” چیزی بیش از یک حیله‌ی سیاسی برای فریب مردم نیست که به صورت مسئله‌ی سیاسی و اجتماعی مطرح شده است. دیکتاتورهایی که سال‌ها پیش پدید آمدند و جان هزاران نفر را گرفتند سبب شد که این تشکیلات ملل ایجاد شود ولی مثل اینکه کارا نبوده و امروزه هم دیکتاتورهای زیادی را شاهد هستیم که جان هزاران نفر را گرفته‌اند. بحث آن‌هایی که کشته می‌شوند جداست اما آن‌هایی که زنده هستند ولی در واقعیت مرده گانی بیش نیستند چه می‌شود؟ میلیون‌ها زن در افغانستان زنده‌گان بی‌جانی هستند که محکوم به ادامه دادن هستند و محروم ازهمه چیز! کجاست این جامعه‌ی جهانی و سازمان‌های بین‌المللی که هر روز دور هم جمع می‌شوند، اصلاً در مورد افغانستان صحبتی می‌کنند؟ دختران محروم از تحصیل، زنان معترض در بند طالبان، کودک همسری دختران زیر سن قانونی، خشونت‌های خانوادگی، منع کار و اقتصاد زنان در اجتماع، خودکشی‌های متعدد زنان و دختران، دختران در بند فقط بخاطر حجاب، افزایش افسردگی و ناامیدی در زنان، آزارهای جسمی و جنسی زنان، دیگر چقدرسرخط می‌خواهند که کاری نمی‌کنند. اگر سازمان ملل و جامعه‌ی جهانی فشارهای بیشتری برای حمایت بیشتر از زنان برطالبان وارد کند، قطعا آنان مجبور خواهند شد که تغییراتی در روند حکومت‌داری‌شان در قبال زنان داشته باشند. تا وقتی ضرورت‌های لازم، حکومت‌ها را در تنگنا قرار ندهد، حاضر نخواهند شد به حقوق مردم اهمیت بدهند. امروزه هر چند که جنگ‌هایی در مقیاس بزرگ وجود ندارد، ولی بدون جنگ هم نیستیم. جنگ اوکراین و روسیه، جنگ اسرائیل و غزه و می‌دانیم که سازمان‌های بین‌المللی در تلاش پایان‌دهی به درگیری‌ها و نقض حقوق بشر در این مناطق هستند ولی امیدوارم تلاش‌شان از تماشا کردن کمی به عملی کردن آن برسد. اگر جامعه‌ی جهانی کاری می‌کرد امروز سر خط خبرها به زنجیر کشیدن دخترها بخاطر حجاب در کوچه و خیابان‌ها نبود. این حقوق بشر که در کتاب‌‌ها خوانده‌ام کجاست؟ دختران زیادی اسیر حکومت طالبان هستند که تعدادشان نامعلوم است و اکثر خانواده‌ها از ترس‌ جان‌شان و یا آبروی‌شان فاش نمی‌کنند. کجاست این حقوق که برای زنان افغانستان هرگز استعمال نمی‌شود؟ زنان دیگر دنیا به چه چیزهایی که برای پیشرفت‌شان نمی‌اندیشند، اما متاسفانه دختران ما  اجازه‌ی رفتن به مکتب را ندارند و این واقعا تاسف‌آور است. محدودیت‌ها باعث پس‌رفت مردم می‌شود، کاش این را سیاست‌مداران کورذهن بفهمند.

‎با این حال امید آن را داریم که درگیری‌ها، هرج و مرج و منابع تروریزم در هر نقطه‌یی از جهان پایان یابد. و امیدوارم روزی دختران سرزمینم را آزاد ببینم. آزادی بدون قید و شرط. ما می‌دانیم که آزادی جوهره‌ی درونی وجود انسان و هم سرشت شخصیت انسانی و مشخص طبیعت اوست. آزادی یکی از ارزش‌های بنیادین و اساسی در جوامع مردم‌سالار محسوب می‌شود که زیربنا و بستر بیشترین توجه‌های حقوق بشری و ارتباط میان افراد و دولت‌ها را در این جوامع شکل می‌دهد. حتی حمایت از آزادی منوط به فهم صحیح یا دست کم برداشتن روشن از آزادی بوده و هرگز نمی‌توان از آزادی حمایت کرد مگر آنکه نخست مفهومی روشن از آن را در ذهن داشت. آزادی نه آن مفهومی است که اکثر افغانستانی‌ها معنا می‌کنند و فقط منوط به حجاب نیست. آزادی، آرمان بلند بشر است که همزاد و همپای زندگی انسان، جایگاهی شایسته، در اندیشه و آرزوی انسان دارد و در گذرِ دگرگونی‌های آدمی و زندگی و اندیشه‌ها و انگاره‌هایش بحث‌ها برانگیخته و دشواری‌ها در افکنده و گشایش‌ها به ارمغان آورده است. آزادی و مفاهیم مربوط به آن از جمله مؤلّفه‌های مهم و قابل توجه در همه مکاتب، مذاهب، آثار حکما و پیمان‌های انسان در طول تاریخ بوده است. اما نمی‌دانم چرا ما هنوز درگیر این حق ابتدایی هستیم و کشور ما تنها جای است که دختران آن محروم از تحصیل هستند و به جرم حجاب نامتعارف به زنجیر کشیده می‌شوند.

‎امیدوارم روزی کشور آزاد، آباد و مکانی برای خوشحالی دختران و زنان آن باشد و همه با هم بلند بخندیم، بدون اینکه ترسی داشته باشیم و زندگی کنیم.