مثلث شکستِ صلح و فروپاشی نظام جمهوریت

2 میزان 1403
9 دقیقه
مثلث شکستِ صلح  و فروپاشی نظام جمهوریت

در خاموشی تجلیل از روز جهانی صلح امسال در افغانستان سخن از شکست پروسه‌ی صلح و سقوط نظام جمهوریت و حاکم شدن مجدد طالبان بر سرنوشت افغانستان به میان می‌آید، اولین سوالی که ذهن همه را به خود مشغول می‌کند آن است که عوامل شکست پروسه‌ی صلح و فروپاشی نظام جمهوریت چیست؟

این نوشته برای شناختِ عوامل شکست روند صلح و فروپاشی نظام جمهوریت سه محور را مهم و قابل بررسی می‌داند؛ دولت آمریکا و برخوردهای آن کشور در روند صلح، نظام جمهوریت بخصوص رهبری حکومت و تیم فاسد آن، و گروه انحصارگرای طالبان. شکی نیست که در عقیم ساختن روند صلح و در نهایت فروپاشی نظام جمهوریت که محصول تلاش جمعی جامعه جهانی و مردم افغانستان بود عوامل فوق، نقش اصلی و کلیدی داشتند.

آمریکا بزرگترین حامی نظام جمهوری در افغانستان بود؛ روزانه بیش از “سه صد میلیون دالر” بابت حضور در افغانستان و حمایت از جمهوریت هزینه مالی می‌نمود و بیش از “دو هزار و سه‌ صد” نظامی اعم از زن و مرد آمریکایی در جنگ علیه طالبان و گروه‌های تروریستی دیگر، کشته و بالغ بر “بیست هزار نفر مجروح” شده اند. این هزینه‌ها در کنار نظام جمهوریت و علیه مخالفان آن‌ها بویژه در مبارزه علیه طالبان، صورت گرفته است و نشان می‌دهد که دولت آمریکا در حمایت از نظام جمهوریت هزینه‌‌های گزافی پرداخته است.

ایالات متحده‌ی آمریکا آنگونه که دوست و همکار نظام جمهوریت بود از طرف دیگر دشمن جدی طالبان به شمار می‌رفت. حد اقل تا امضا نشدن موافقتنامه دو جانبه در دوحه وضعیت چنین بود. خصومت ایالات متحده با طالبان به حدی بود که شمار کثیری از رهبران طالبان در لیست سیاه دولت آمریکا قرار داشت حتی “برای کشتن برخی از رهبران طالبان” که امروزه دوست و هم پیمان آمریکا می‌باشند، میلیون‌ها دالر جایزه تعیین نموده بودند. آمریکا بسیاری از سران طالبان را کشتند و عده‌ی زیادی از سران و فرماندهان ارشد گروه طالبان را به “زندان گوانتانامو” در بند کشیدند و شکنجه‌های سختی را بر آنان روا داشتند که اوج نفرت و کینه دولت آمریکا نسبت به گروه طالبان را نشان می‌دهد. برخی از سران طالبان که در زندان گوانتانامو زندانی شدند از “مجرمان جنگی” شناخته شده و در “فهرست جنایت‌کاران جنگی سازمان ملل” نیز قرار داشتند. مولوی عبدالحق وثیق رییس امنیت ملی حاکمیت طالبان، انس حقانی، محمد فاضل مظلوم، محمد نبی عمری، ملا خیرالله خیر خواه و نورالله نوری از کسانی هستند که زندان گوانتانامو را تجربه کرده اند و همان‌ها اعضای تیم مذاکره‌ی طالبان با نمایندگان آمریکا بودند و امروزه اکثرا موقف‌های مهمی در اداره طالبان دارند.

اما آن‌گونه که می‌گویند “در سیاست دوستی و دشمنی دایمی وجود ندارد” تغییر رویکرد آمریکا با طالبان و پشت کردن آنها به حکومت تحت اداره اشرف غنی و حلقه‌ی بدنام ایشان بار دیگر ثابت نمود که در روابط و برخوردهای سیاسی، تامین منافع حرف اول را می‌زند. بر همان اساس پس از آن که روابط رهبری دولت افغانستان با ایالات متحده تنش آلود گردید، دولت آمریکا بدان باور رسید که دیگر منافع آن‌ها در کنار نظام فاسد جمهوریت تامین نخواهد شد لذا آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند روابط خود را با طالبان و دولت افغانستان تغییر دهند. شکی نیست که این تغییر بر سرنوشت صلح، فروپاشی نظام افغانستان و به قدرت رسیدن دوباره‌ی طالبان تاثیر جدی داشت.

آمریکا به نزدیک شدن با طالبان و راه اندازی مذاکرات دو جانبه شروع نمود. به صورت رسمی”اولین نشست میان دو طرف به تاریخ 12 اکتبر 2018 در شهر دوحه قطر برگزار شد”. از همان ابتدا اهداف نشست تا حدودی روشن بود؛ “بیرون شدن نیروهای آمریکا و ناتو” از افغانستان، “تعهد طالبان بر قطع ارتباط با گروه‌های تروریستی” از جمله القاعده و مسائل دیگر مانند کاهش تنش‌ها و آغاز گفت‌وگوهای بین الافغانی. این دو مورد اخیر در اصل برای تامین صلح پایدار موارد مهمی بودند اما برای دو طرف مذاکره از اهمیت جدی برخوردار نبود زیرا آنان در پی “منافع شخصی” خود بودند نه آینده‌ی افغانستان و تحقق صلح دایمی. آمریکا می‌خواست افغانستان را ترک کند و به “طولانی‌ترین جنگ” در تاریخ کشورش پایان دهد و در عین حال اطمینان پیدا کند که در آینده “آسیبِ از سوی طالبان” متوجه آنان نمی‌شود. در مقابل، طالبان توقع داشتند امضای توافقنامه، راه رسیدن به “قدرت” و “تحویل گرفتن افغانستان” را با حمایت و همکاری آمریکا و همکارانش، برای آنان هموار سازد.

آمریکا بویژه پس از توافق با طالبان به فکر آینده نظام جمهوریت، تحقق صلح پایدار، حفظ ارزشهای حقوق بشری و دست‌آوردهای دو دهه تلاش جامعه بین المللی و مردم افغانستان نبود و این جای تردید ندارد. اظهارات مقامات وقت دولت آمریکا گواه روشن بر این مدعی است. آقای “ترامپ” رییس جمهور پیشین آمریکا در بیانیه‌ی خود در آستانه‌ی امضا شدن توافقنامه دو جانبه، ضمن آن که به “پایان یافتن طولانی‌ترین جنگ در تاریخ آمریکا” اشاره داشت، خاطر نشان نمود که “آینده افغانستان بر عهده مردم آن کشور خواهد بود”. همچنان وزیر خارجه آمریکا “مایک پومپئو” که طرف امضای معاهده بین طالبان و دولت آمریکا بود اظهار داشت:”انتخاب سیستم سیاسی آینده شما، انتخاب شماست”. و این واضح می‌سازد که دیگر به فکر آینده افغانستان نبودند.

بر اساس آنچه گفته شد توافق آمریکا با طالبان زمینه ساز شکست پروسه‌ی صلحِ شد که به منظور توافق طالبان با نظام جمهوری و روی‌کار آمدن “حکومت موقت” و رسیدن به انتخابات فراگیر، حفظ دستاوردها و ارزش‌های نزدیک به بیست ساله‌ی افغانستان، راه افتاده بود. روند صلح میان نظام حاکم افغانستان و طالبان پس از امضای توافقنامه دو جانبه، به حاشیه قرار گرفت. برخی از آگاهان سیاسی معتقدند توافقنامه دوحه کمر نظام جمهوری را شکست و پروسه صلح و گفت‌وگوی بین الافغانی را ناکام ساخت. به هر حال آمریکا با امضای توافقنامه با طالبان، روند صلح میان دولت افغانستان با طالبان را نادیده گرفت و با شکست مواجه ساخت. به عبارت دیگر آمریکا پروسه‌ی توافق دو جانبه با طالبان را “جایگزین صلح دولت افغانستان و طالبان” نمود و این جفای بزرگِ است که دولت آمریکا با یک متحد سیاسی خویش انجام داد.

اما این تنها عامل به بن‌بست رسیدن پروسه‌ی صلح و آغاز فروپاشی نظام جمهوریت نبود. اشرف غنی رییس جمهور فراری افغانستان به نوبه‌ی خود فرصت‌های صلح در افغانستان را آتش زد و به هوا دود نمود! اشرف غنی چنان فرصت سوزی نمود که هیچ کشور و جمع دیگری به اندازه‌ی وَی، روند صلح را سبوتاژ نکرده است. محمد کریم خلیلی در زمانی که ریاست شورای عالی صلح را به عهده داشت گفت برای آغاز گفت‌وگوی بین الافغانی با طالبان به توافق رسیده بودیم و حتی طالبان “هیئت مذاکره کننده خود را مشخص نموده بود” اما وقتی با غنی مطرح کردیم اظهار نمود که هنوز “حکومت آماده مذاکره نیست”. بر اساس اظهارات رئیس پیشین شورای عالی صلح، اشرف غنی یک هفته وقت خواسته تا هیئتِ گفت‌وگو را معرفی نماید اما با گذشت ماه‌ها حاضر نشده است نماینده‌های جانب حکومت را معرفی نماید. و بدین ترتیب گفت‌وگوی صلح بین طالبان و حکومت افغانستان وارد مرحله‌ی امید بخش نشد. طالبان هم متوجه شدند که بحث صلح با “حکومت کابل” به نتیجه نمی‌رسد و باید با جانب اصلی که از دید آن‌ها آمریکایی‌ها بودند گفت‌وگوهای صلح را شروع نمایند. همان شد که طالبان و آمریکا تشخیص دادند که نفرت‌ها و دشمنی‌های گذشته را کنار بگذارند و به دوستان جدید همدیگر تبدیل شوند.

اشرف غنی در یک سخنرانی خویش اظهار داشت با طالبان گفت‌وگو می‌کنیم اما “معامله نه”. منظور غنی از این سخنان آن بود که حاضر نیست با طالبان بر سر تقسیم قدرت سخن بگوید بلکه حاضر است بر سر نحوه پیوستن و یا به عبارت دیگر تسلیم شدن طالبان گفت‌وگو نمایند. حتی در حساس‌ترین شرایط که چند ماهی به پایان مهلت خروج نیروهای خارجی بر اساس توافق طالبان و آمریکا نمانده بود و آخرین تلاش‌ها برای جلوگیری از فروپاشی کلی و رسیدن به توافق بر سر نظام مشترک جریان داشت غنی با طرح صلح آمریکا مخالفت نمود و خود از نقشه راه و “طرح سه مرحله‌ی” سخن گفت. طرحی که دیگر زمانی برای اجرایی شدن آن نمانده بود و اساسا آمریکا و متحدان غربی‌اش بحث روی پیشنهادات تازه‌ی اشرف غنی را از آجندای خود حذف نموده بودند. اما غنی همچنان سرمست قدرت به “نقشه راه” برای رسیدن به صلح می‌اندیشید.

نادر نادری از نزدیکان اشرف غنی و عضو تیم مذاکره دولت در دوحه معتقد بود که “ما به طالبان می‌گوییم آنها به ما بپیوندند و مشترکا افغانستان را بسازیم.” غنی و تیم غرق در فسادَش فقط به تسلیم شدن و پیوستن طالبان می‌اندیشیدند و از الزامات مصالحه و کوتاه آمدن از موضع و رسیدن به نقطه مشترک، در اردوی غنی خبری نبود.

از دیگر تلاش‌های اشرف غنی برای تخریب روند صلح، ایجاد ساختارهای موازی در ارتباط صلح بود. تشکیل شورای عالی صلح، بورد مشورتی صلح، وزارت دولت در امور صلح و شورای عالی مصالحه که کار یکی به جای نا رسیده ساختار جدیدی در خانواده صلح پا به عرصه‌ وجود می‌گذاشت. برخی از این نهادها اساساً با هدف تلاش برای صلح نه، بلکه با هدف راضی نگه داشتن یک عده‌ی از بزرگان قومی، احزاب سیاسی و شخصیت‌های مستقل با بودجه‌های هنگفت تشکیل می‌گردید.

اشرف غنی به آن فکر بود که آمریکا و قوت‌های بین المللی بخاطر حفظ دستاوردهای نزدیک به دو دهه هرگز حکومت افغانستان را تنها نمی‌گذارند و تمام نیروهای خود را بیرون نمی‌کنند و از این رو فکر می‌کرد بالاخره این طالبان است که باید نظام جمهوریت و رهبری اشرف غنی را بپذیرد. خطاهای محاسباتی اشرف غنی و اشتباهات وی کار را بدانجا رساند که بالاخره اشرف غنی تنها در میدان بماند.

اشرف غنی بعد از درک آنکه حامیان بیرونی و همکاران غربی‌ و داخلی اش را از دست داده باز هم حاضر نشد تسلیم واقعیت‌ها شود و تن به تشکیل حکومت موقت بدهد. چون غنی فهمیده بود شخصی که قرار است در راس حکومت موقت قرار بگیرد او نیست. پس از آن غنی فکر می‌کرد خودش با تیم انحصارگرا و بد نامش می‌تواند از پس دفاع از کشور بر خواهد آمد و همان بود که در یکی از صحبت‌هایش گفت “اگر خارجی‌ها بیرون شوند دولت افغانستان با تمام قدرت در مقابل طالبان می‌ایستد” چیزی که نتیجه‌اش را در پانزدهم آگست ۲۰۲۱ دیدیم.

 

اشرف غنی که سخت بیچاره شده بود و برای آن که کانترول اوضاع را خود به دست داشته باشد راه “جابجایی افراد همسو” و اکثراً مربوط به یک قوم و بعضا دیگر هم تیمی‌های فاسدش را در پست‌های کلیدی و مهم دفاعی، امنیتی و اداری در پیش گرفت! راهی که نه تنها نتیجه‌ی دلخواه غنی را به دنبال نداشت بلکه نتایج معکوسِ نیز به همراه داشت. غنی؛ جنرالان و صاحب منصبان کار کشته و با تجربه را به تقاعد سوق داد، والیان و قوماندان‌های امنیه‌ی برخی ولایات را تغییر داد و در راس سکتورهای امنیتی تعیینات جدیدی را عملی نمود تا بتواند به باور خودش تمام دستگاه قدرت را از مرکز تا ولایات و ولسوالی‌ها به صورت یک دست در اختیار داشته باشد و بتواند در مقابل طالبان بایستد. اما آن طرح‌ها که آمیخته با معامله و با فکر انحصار قومی قدرت صورت می‌گرفت انگیزه‌ی دیگر نیروهای امنیتی و اداری را هر روز نابود می‌نمود و سبب ضعف شدید دفاعی و مدیریتی در صفوف نظام گردید.

اشرف غنی و تیم انحصار طلب وی بالاخره با لجاجت و خود خواهی و عدم درک درست از اوضاع به راهی رفت که باعث شکست پروسه صلح، فروپاشی نظام جمهوری و رسیدن طالبان به قدرت گردید.

طالبان از دیگر اضلاع قدرتمند مثلثِ شکست نظام جمهوری و پروسه صلح بین الافغانی است. زمانی که طالبان مذاکره را با آمریکایی‌ها شروع نمود موضع آنان در ارتباط مذاکره با دولت افغانستان، کاملا تغییر نمود. پیش از آن طالبان مخالف گفت‌وگو با دولت کابل نبود بلکه با روابطِ که از طریق شورای عالی صلح و دیگر مجاری ارتباطی ایجاد شده بود بارها آمادگی خویش را برای مذاکره اعلام نموده بود. اما پس از آن که آمریکا و همکارانش برای طالبان روی خوش نشان دادند دیگر بحث صلح و گفت‌وگو با دولت افغانستان و به تعبیر خودشان “حکومت کابل” را به حاشیه گذاشتند و برای فرار از گفت‌وگو با نماینده‌های دولت افغانستان، به بهانه‌های زیادی متوصل شدند.

رهبر طالبان در اعلامیه‌ی رسمی اظهار نموده بود که: “اگر اشرف غنی در حضور اشغالگران خواب صلح را می‌بیند، باید بداند که چنین تلاش‌ها در هفده سال گذشته نیز نتیجه نداده است”. از این دیدگاه طالبان پیدا بود که دیگر حاضر به گفت‌وگو با نماینده‌ی جمهوریت نیستند. طالبان معتقد بود که اداره کابل دست نشانده آمریکا و متحدان غربی آن‌ها است و اکنون که با آمریکایی‌ها به توافق رسیده است دیگر لزومی ندارد که با نماینده دولت کابل مذاکره نمایند.

طالبان پس از توافق با جانب آمریکا بدان باور رسیده بود که می‌توانند قدرت را به صورت انحصاری در اختیار بگیرند و نباید به شریک ساختن حکومت کابل به قدرت آینده تن بدهند. بر اساس آن طالبان نه تنها در میدان سیاسی و  تبلیغاتی که در جبهه‌ی نظامی نیز پیشرفت‌های را بدست آوردند. طالبان هر روز به مراکز ولایات نزدیک می‌شد و دیگر سخن از “کاهش خشونت” برای طالبان بی معنی بود بلکه شدت بخشیدن به جنگ و فشار آوردن روی عرابه‌های جنگی به نفع آنان بود.

بدین‌سان طالبان نیز فرصت صلح پایدار را در افغانستان از دست داد و تنها رسیدن به “ارگ” را مهم می‌دانستند. درست است که امروز طالبان توانسته است امارت دلخواه خویش را در افغانستان حاکم بسازند اما صلح که آرزوی تمام مردم افغانستان بود دیگر وجود ندارد. مردم امنیت ندارند، زنان از حقوق بشری خویش محروم شده‌ و ارزش‌های دوره نظام جمهوریت که با خون دل و تلاش جهان و مردم افغانستان به دست آمده بود قربانی انحصار طلبی‌های طالبان گردیده است.

بنا بر این موارد یاد شده به عنوان عوامل اصلی فروپاشی نظام جمهوریت و شکست و نا کامی روند صلح بین دولت افغانستان و طالبان به شمار می‌آیند. عوامل دیگر فرعی و عمدتا در ذیل موارد یاد شده قابل طرح می‌باشند مانند معامله‌ی برخی فرماندهان، والیان و حتی وزرای کابینه حکومت اشرف غنی که بدون مقاومت و ایستادگی سنگر و یا جغرافیای مشخصی را تسلیم طالبان نمودند. طی چند سال پس از سقوط نظام، بارها جنرالان و فرماندهان نظامی و امنیتی اعتراف نمودند که مقامات بالایی جمهوریت از جمله “بسم الله محمدی” وزیر دفاعِ وقت، دستور داده “تسلیم طالبان شوید” و منطقه و مهمات را به آنان واگذار نمایید. تلاش برخی کشورها برای شکست پروسه صلح افغانستان و یا تبلیغات رسانه‌ها به نفع طالبان همه در جهت همسویی با جانب‌‌های فوق قابل تحلیل و بررسی می‌باشند و ما به عنوان عامل جداگانه بدان نمی‌پردازیم.

در نتیجه‌ی چرخش سیاست آمریکا به نفع طالبان و تصمیم به خروج زود هنگام از افغانستان، مخالفت‌های نظام انحصاری اشرف غنی با تشکیل دولت موقت و خود داری گروه طالبان از نشست با حکومت تحت رهبری اشرف غنی که هرکدام فقط منافع شخصی و تیم همراهش را بر منافع کلی کشور و مردم افغانستان ترجیح می‌دادند، روند صلح بین الافغانی را عقیم ساختند و با روی کار آمدن گروه تک قومی و متحجر طالبان، ملت افغانستان بار دیگر به دست امارت نشینان اسیر گردیدند و اکنون بیش از سه سال می‌گذرد و مردم افغانستان از جمله زنان بدترین شرایط را پشت سر می‌گذرانند.

تجربه‌های تاریخی و واقعیت‌های انکار ناپذیر افغانستان نشان می‌دهد که صلح واقعی و پایدار زمانی تحقق پیدا می‌نماید که تمام واقعیت‌ها و تنوعات قومی، جنسیتی، مذهبی و فرهنگی موجود در افغانستان در روند صلح لحاظ شود و حکومت فراگیر با مشارکت تمام اقوام و جریان‌ها و گرایش‌های سیاسی با در نظرداشت و رعایت تمام حقوق انسانی و اسلامی شهروندان کشور در افغانستان تشکیل گردد. هیچ حکومتی با انحصار طلبی، سلب آزادی‌ها و حقوق انسانی و حذف و انکار بخش‌های عظیم از جامعه‌ی متکثر افغانستان نمی‌توانند ماندگار باشند و صلح پایدار را در افغانستان تامین نمایند.