کمپین شانزده روزه محو خشونت علیه زنان، که هر سال از ۲۵ نوامبر (روز جهانی رفع خشونت علیه زنان) تا ۱۰ دسامبر (روز جهانی حقوق بشر) برگزار میشود، به یک فرصت جهانی برای تأکید بر اهمیت مبارزه با خشونت علیه زنان و دختران تبدیل شده است. این کمپین، به ویژه در افغانستان، که با بحرانهای جدی حقوق بشری برای زنان روبهرو است، اهمیتی دوچندان دارد. مخصوصا در وضعیت فعلی افغانستان که خشونت علیه زنان به اشکال مختلفی مانند خشونتهای خانوادگی، ازدواجهای اجباری، محرومیت از تحصیل و کار، و آزارهای جسمی و روحی در حاکمیت فعلی طالبان به وضوح دیده میشود و هر روز بیشتر بروز میکند. در جوامع سنتی و روستایی، ازدواج کودکان همچنان رایج است و بسیاری از زنان از دسترسی به عدالت محروم هستند. حکومت طالبان در دوره جدید خود، محدودیتهای شدیدی بر زنان تحمیل کرده است، از جمله ممنوعیت تحصیل دختران بالاتر از مقطع ششم، جلوگیری از حضور زنان در دانشگاهها و ممنوعیت زنان در مشاغل دولتی و نهادهای بینالمللی، عملا زنان را از هرگونه حقی محروم ساختهاند. این محدودیتها باعث شده است زنان افغانستان بیش از هر زمان دیگری با تبعیض سیستماتیک مواجه شوند و در سکوت بشکنند و امیدهایشان به آیندهیی بهتر از بین برود. زنان در این کشور تبدیل به مُرده های متحرکی هستند که فقط بَدنِ بدون روح خود را حمل میکنند. وقتی امید از فردی گرفته شود و آیندهی تاریک در پیشرویشان گذارده شود یعنی عملا آنها را از زندگی محروم کردهاند و به اسارت کشیدهاند.
ما میدانیم جوامعی که زنان را به حاشیه راندهاند، اغلب جوامعی هستند که از توسعه و رفاه عقب ماندهاند. چرا؟ زیرا حذف نیمی از جمعیت، به معنای از دست دادن نیمی از استعدادها، خلاقیتها، و توانمندیهاست. مردانی که زنان را به انزوا و سکوت میرانند، خود را از شرکای فکری، فرهنگی، و اقتصادی محروم میکنند. آنها جامعهای را میسازند که در آن، تنش و نابرابری به جای همکاری و رشد مینشیند.
تاریخ نشان داده است که هیچ کشوری با حذف و محرومیت زنان به پیشرفت نرسیده است. کشورهای توسعهیافته، آنهایی هستند که به زنان فرصت دادهاند تا در تمام جنبههای زندگی مشارکت کنند. حضور زنان در عرصههای علمی، فرهنگی، و سیاسی، نه تنها موجب رشد فردی آنها، بل عامل پیشرفت جوامع بوده است.
محرومیت و محدودیت زنان، از آغاز تاریخ تا امروز، یکی از عمیقترین زخمهای جوامع بشری بوده و این نگاه که زن باید در اسارت باشد، نهتنها به ضرر زنان بل به زیان کل بشریت عمل کرده است. افراطگرایی مردانه، که زن را در قالبی از ضعف و تسلیم میبیند، در واقع تلاش مذبوحانهای است برای تحکیم قدرت مردانه، قدرتی که بر ترس، جهل و ناتوانی استوار است. محدود کردن زنان، تلاشی است برای کنترل آنان. مردی که آزادی زن را تهدیدی برای خود میبیند، در واقع از برابری میترسد. برابری به معنای به چالش کشیدن قدرتی است که قرنها به طور انحصاری در دست مردان بوده است. افراطگرایان میدانند که زنان توانایی دگرگون کردن ساختارهای اجتماعی را دارند. زنی که آگاه است، میتواند نسلهای آگاه و منتقد تربیت کند. او دیگر تسلیم ظلم و استبداد نمیشود. اما زنی که محروم از آموزش و تجربه است، نمیتواند از حق خود دفاع کند. این محرومیت، به نفع مردانی است که میخواهند بدون تغییر، بدون پیشرفت، و بدون پذیرش مسئولیت، در موقعیت قدرت باقی بمانند.
با وجود چالشهای فراوان، زنان افغانستان همچنان برای حقوق خود مبارزه میکنند و هرگز در مقابل ظلم سکوت نمیکنند. بسیاری از آنها با برگزاری تجمعات اعتراضی، نوشتن مقالات، و همکاری با سازمانهای حقوق بشری صدای خود را به گوش جهان رساندهاند. زنان مبارز افغانستانی از طریق شبکههای اجتماعی و ارتباط با رسانههای بینالمللی تلاش میکنند ظلمی را که بر آنها میرود برجسته کنند.
اما در برابر این همه ظلم نقش جوامع غربی باید چگونه باشد؟ نقش جوامع غربی، به ویژه سازمانهای بینالمللی و کشورهای حامی حقوق بشر، نقش مهمی در حمایت از زنان افغانستان دارند. ارائه پناهندگی به زنان فعال، حمایت مالی از پروژههای مرتبط با آموزش و توانمندسازی زنان، و اعمال فشار دیپلماتیک بر طالبان برای رعایت حقوق زنان از جمله اقداماتی است که این کشورها انجام دادهاند. با این حال، بسیاری بر این باورند که حمایتهای بینالمللی هنوز کافی نیست و نیاز به اقدامات جدیتر و فوریتر وجود دارد. امروزه ما شاهد هستیم که پس از سالها تلاش هنوز وضعیت زنان افغانستان رو به وخامت است نه بهتر شدن.
نقش مردم در برابر خشونت علیه زنان، بهویژه مردان، نقش اساسی در مبارزه با خشونت علیه زنان دارند. ترویج فرهنگ احترام به زنان در خانواده و جامعه، آموزش کودکان برای احترام به حقوق زنان، و ایجاد فضاهای امن برای زنان از جمله اقداماتی است که مردم میتوانند انجام دهند. همچنین، استفاده از رسانهها و داستانسرایی برای تغییر نگرشهای سنتی و تبعیضآمیز میتواند به ایجاد آگاهی عمومی کمک کند. هر چند که این راهکارها برای دولت فعلی و شرایط فعلی افغانستان کارساز نیست. تفکر و عقاید افراطی اکثریت مردمان این سرزمین نیاز به تغییر دارد که این موضوع یک شبه اتفاق نخواهد افتاد و نیاز به زمان طولانی دارد.
اما در خوشبینانهترین حالت اگر روزی دولت بهتری روی کار آمد، میشود با چنین راهکارهایی خشونت را کاهش داد. البته اگر چنین اتفاقی بیفتد. آموزش و آگاهیبخشی با برگزاری دورههای آموزشی برای خانوادهها و جامعه در مورد حقوق زنان و تأثیرات مخرب خشونت، درست مثل کشورهای غربی که برای ایجاد هر روندی از کودکان و از خانوادهها شروع میکنند.
فراهم کردن مراکز امن برای زنان قربانی خشونت و ارائه مشاوره و حمایتهای قانونی البته نه مثل خانههای امنی که در حکومت سابق وجود داشت، بل با اصول و قوانین و نظارت درست و حمایت بیشتر.
حمایت از تحصیل زنان که بسیار مهم است و همچنان تلاش برای بازگشایی مدارس و دانشگاهها برای دختران و حمایت از تحصیل آنها حتی در شرایط غیررسمی.
تغییر قوانین تبعیضآمیز که کار بسی دشوار و زمانگیر است اما شدنی است. همچنان فشار بر حکومت طالبان و سایر نهادهای مرتبط برای ایجاد قوانینی که از حقوق زنان حمایت کنند. ایجاد اتحاد بینالمللی برای افزایش فشار بر طالبان و حمایت از حقوق زنان افغان.
البته میدانم این موضوعات در نوشتار بسیار آسان به نظر میرسد و در زمان عمل کاری دشوار و چه بسا غیر ممکن در شرایط فعلی افغانستان است. زیرا سالهای متمادی است که ما بر سر همین موضوعات همیشه مشکلات اساسی داشتهایم.
در پایان فقط میخواهم بنویسم که حقوق زنان محروم و محدود، نه تنها حق آنها بر آزادی است، بل وجدان انسانی ما را به عدالت و برابری فرا میخواند، چرا که شکستن زنجیرهای آنها، رهایی تمام بشریت است.