مقابله با ظلم؛ دختری که تا پای خودکشی رفت

21 حوت 1403
7 دقیقه

لت و کوب و خشونت کردن  به عادت هر روز مادر و برادرش تبدیل شده. تصویر‌های از سیاهی و کبودی بدن‌اش ارسال کرده و می گوید، مادر و برادرش او را همیشه به جرم این‌که در بیرون کار می‌کند و ازدواج را نمی‌پذیرد با سیم، مشت و لگد و گاز گرفتن با دندان شکنجه می‌کند: «فقط جرم‌ام دختر بودنم است! مادرم که خود یک زن با سواد و معلم است که برای دیگران آموزش و پرورش می‌دهد، اما فکرش به اندازه‌ی محدود است که حق انتخاب آزاداانه را برای یک هم نوع خود نمی‌دهد. برادرم از من کوچک‌ است. به خاطر که او پسر است تمام اختیار زندگی من را در دست دارد و تصمیم می‌گیرد، من باید چه انجام بدهم، چطور لباس بپوشم و در بیرون حق گشت و گذار به تنهایی را در من نمی‌دهد. همیشه به هر بهانه‌یی مورد لت و کوب قرار می‌دهد.»

این روایت زندگی، کرشمه ۲۵ ساله است که برای نجات از ازدواج اجباری سال قبل، خود را از بام خانه‌اش به زمین انداخت که منجر به شکستن استخوان‌های پای او شد.

عکس: ارسالی به روزنه صلح

کرشمه می‌گوید: در خانواده‌ی زندگی می‌کند که همواره به دختران به دید  مال مردم نگریسته می‌شود. با آن‌که مادر کرشمه معلم است، به‌جای تشویق و حمایت از دخترانش همواره تلاش بر این کرده تا آنها، ازدواج کند و به نام نیک خانه‌ی بخت برود.

جنگیدن برای رویاها

کرشمه می‌گوید، از کودکی به بازیگری (هنرپیشه) علاقه شدیدی داشت، اما هرگز این خواسته‌اش را به خانواده‌اش گفته نتوانست. زمانی که دانش آموز  مکتب دخترانه آریانا درکابل بود، به طور پنهانی از خانواده‌اش در برنامه‌های اجتماعی سهم گرفته و این کارش باعث شد بعد از مدتی در فیلم‌های کوتاه و تبلیغات تلویزیونی به عنوان بازیگر کار کند.

کرشمه بعد از فراغت مکتب سال ۱۳۹۶ درس‌اش را در یکی از دانشگاه‌های خصوصی در رشته ژورنالیزم آغاز کرد، اما بعد از گذشتی یک سال توسط مادرش از رفتن به دانشگاه منع شد و خانه نشین شد:« چند روزی به پایان سمستر دوم و امتحان نزدیک بود که مادرم سر حرف ازدواج را باز کرد، که باید عروسی کنم. تمام دختران قوم عروسی کرده و من در خانه ماندم. رفتن من در دانشگاه تمام آن‌ها را در میان قوم و خویش سرافگنده کرده. مخالفت‌های من با ازدواج باعث شد که مادرم همراه با برادرم مرا سخت لت و کوب کرد و از رفتن به بیرون و دانشگاه منع کرد. برادرم برایم گفت، دیگه نبینم بروی درس خواندن که زنده به گورت می‌کنم.»

کرشمه می‌گوید، به دلیل این‌که حاضر به ازدواج نشد، خانواده‌اش او را از رفتن به دانشگاه و کار کردن در بیرون منع کرد. به‌گفته‌ی فرشته، از این‌که حاضر به ازدواج نشده بود مادرش او را مورد لت و کوب شدید قرار داد و برایش گفته بود که ممکن او دختری نداشته باشد و به‌این دلیل حاضر به ازدواج نمی‌شود: «وقتی من هیچ خواستگار خود را قبول نکردم، چون من دوست داشتم درس بخوانم. مستقل باشم سر پای خود ایستاده شوم یا حداقل به دل خود ازدواج کنم. اما مادرم فکر کرد من دختر نیستم یعنی دختری ندارم. یک روز آنقدر مرا با سیم برق لت کرد  و با دندان‌هایش مرا گاز می‌گرفت که باید بروم پیش قابله و مرا معاینه کند که مه دختری دارم یا نه. مادرم و خاله‌ام مرا به زور پیش قابله برد تا دختری مرا معاینه کند، اما من سر خود مطمین بودم که هیچ‌کاری نکرده بودم و با داکتران در شفاخانه گفتم، مادر مرا به زور آٖورده تا من را معاینه کنید. بعد از این‌که من مطمین بودم داکتران به مادرم گفت که دختر سر خود اطمینان دارد و ما اجازه معاینه را نداریم، ممکن در اثنای معاینه آسیب بیبیند.»

کرشمه بعد از یک سال حبس خانگی در سال ۱۳۹۸، با پا فشاری بر مخالفت‌های خانواده‌اش غالب شده و درس‌اش در انستیتوت اداره و حساب‌داری کابل آغاز کرد و در سال ۱۳۹۹ از این انستیتوت فارغ‌ تحصیل شد.

کرشمه بعد از فراغت از انستیتوت بر خلاف‌خواسته‌ی مادر و برادرش به کار‌های رسانه‌یی شروع کرد و  در صحنه‌های تبلیغات تلویزیون طلوع و ساخت فیلم‌های کوتاه در چینل‌های یوتیوب نقش بازی می‌کند، اما حاکمیت طالبان و محرومیت زنان از آموزش و فضای باز اجتماعی، دوباره فشار ازدواج اجباری بر کرشمه آغاز شد که ماه آخر خزان سال قبل (۱۴۰۲) کرشمه با پسر مامایش به اجبار نامزد شد.

فرار از ازدواج اجباری

به گفته‌ی‌ کرشمه، پسر مامایش که در ایران زندگی می‌کرد و هیچ‌گاه با کرشمه از نزدیک دیدار نداشته است. اما مادر کرشمه، قرار ازدواج او را از پشت تلفن می‌گذارد و یک روز با تقسیم کردن شیرینی در میان اقارب‌اش نامزدی کرشمه را با پسر مامایش اعلام می‌کند: « من در اول از هبچ‌چیزی خبر نبودم، خواهر کوچکم برایم گفت که مرا نامزاد می‌کند.از مادرم پرسان کردم گفت، ها میتمت به شوهر که از گپ مردم بی‌غم شوم.»

در ادامه می‌گوید، «بدون این‌که رضایت مه مهم باشد. مادرم با خانواده‌ی مامایم از پشت تلفن گپ‌های خواستگاری را خلاص کردند. فردای آن روز به همه خویش و قوم ما شیرینی تقسیم کرد  و نامزدی مرا اعلام کرد.»

کرشمه می‌گوید، بعد از نامزدی‌اش شب و روز گریه می کرد و بار‌ها از سوی نامزدش مورد فشار قرار می‌گرفت که دیگر تنهایی بیرون رفته نمی‌تواند. اجازه‌ی کار کردن در بیرون را ندارد. حتا نمی‌تواند به غیر از برنامه‌ی واتساپ در تلفن‌اش داشته باشد. این فشار‌ها باعث شد که کرشمه با گذشتی یک ماه از نامزدی‌اش، اقدام به خودکشی نماید: « بیست و دوم ماه اول زمستان پارسال (سال قبل) بود. به همه چیز فکر کردم هیچ امیدواری نبود. خانواده‌ام می‌خواست هر چه زودتر عروسی کنم و به نام نیک پشت بخت شوم. قرار بود قربانی یک ازدواج اجباری شوم، منم تصمیم گرفتم که باید خودکشی کنم. پنهان از همه بالای بام خانه‌ی ما رفتم و خود را پایین انداختم. وقتی به هوش آمدم به شفاخانه‌ی وزیر اکبر خان بودم که سر و پایم شکسته بود.»

کرشمه می‌گوید، وقتی خودش را به قصد خودکشی از بام خانه‌اش پایین انداخته بود، هیچ‌ یک از اعضای خانواده‌اش آگاه نبوده، تا این‌که یکی از دکانداران نزدیک خانه‌اش او را با موتر شخصی‌اش به شفاخانه انتقال داده و خانواده‌اش را خبر نموده است. دو روز بعد از اقدام به خودکشی کرشمه، برادرش او را مورد لت و کوب شدید قرار می‌دهد و خفه‌اش می‌کند. کرشمه در حال که بغض صدایش را می‌گیرد و بعد از لحظه‌ی سکوت می‌گوید: « دو روز بعد از اقدام به خودکشی‌ام در حالی که سرم و پایم با بنداز و گچ بسته بود. به‌خاطر که دکاندار مرا به موترش به شفاخانه رسانده بود، خانوادۀ ام سخت قهر شده و برادرم مرا به زمین زد. خفکم (خفه‌کردن) کرد. آنقدر خفکم کرد که ادرارم بالایم رفت و سست شدم. خواهر کوچکم با سختی مرا از دست برادرم نجات داد. برادرم با داد و بیداد می‌گفت، بان (بگذارید) این دختر بی حیا را بکشم که مرد بیگانه دختر جوان خانه ما را به شفاخانه می‌برد، دگه ما پیش هیچ کس آبرو نداریم.»

به گفته‌ی کرشمه، بعد از اقدام به خودکشی رفتار خانواده‌ به خصوص مادر و برادرش بدتر از قبل شده بود، اما کرشمه بعد از دو ماه نامزادی با پسر مامای‌اش را بر خلاف میل خانواده‌اش برهم زد و آن را فسخ کرد. فرشته می‌گوید، برهم زدن نامزادی با پسر مامای‌‌اش خشونت‌های خانواده‌اش را دو چند کرده و مادرش هر روز بر او منت یک دختر طلاقی را می‌گوید: « من از روز اول با پسر مامایم دلم نبود که خودکشی کردم به آن‌هم موفق نشدم. خو مجبور شدم باید خود را از ازدواج اجباری هر رقم شده نجات می‌دادم، بالاخره با تمام سختی پسر مامایم را جواب دادم. بعد از آن مادرم و برادرم چنان لت و کوبم کردند که سرم کفیده (پاره) شده بود که در میان قوم بنام دختر طلاقی شدم. چطور طلاقی شدم در حالی من نامزدام را یکبار هم از نزدیک ندیده بودم. حالی همه مرا دختر بیوه و طلاقی می‌گوید.»

کرشمه می‌گوید،  فشارات و بد رفتاری خانواده‌اش او را به تنگ آورد تا این‌که او مجبور شد از خانه‌اش فرار کند و به خانه‌ یکی از دوستانش برای مدتی برود: «همه طعنه‌ام می‌داد. شب و روز گریه می کردم. نماز می‌‌خواندم و دعا می‌کردم تا این‌که تصمیم گرفتم فرار کنم از خانه خود را لادرک کنم. به خانه‌ی دوستم چند مدتی رفتم. بعد از آن با تماس و خواست مادرم دوباره به خانه برگشتم.»

مبارزه در برابر ظلم

کرشمه همچنان مدعی است که به تاریخ یازدهم حوت سال قبل، برادرش را نیروهای استخبارات طالبان از محل کارش به جرم دست داشتن به جبهه مقاومت دستگیر و مدت پانزده روز در بازداشت نگه‌داشته. بعد از آن یکی از ماموران استخبارات طالبان در بدل رهایی برادرش از خانواده‌‌ی او خواسته، اگر دختر جوان در فامیل دارد همراه ‌اش باید ازدواج کند.

به‌گفته‌ی کرشمه، خواهرش او را برای ازدواج با مامور استخبارات معرفی می‌کند و وعده‌ی ازدواج برای آن‌ می‌دهد. او می‌گوید، خواهرش عکس او را برای آن مامور استخبارات طالبان در واتساپ می‌فرستد. بعد از آن مدتی با کرشمه از طریق تلفن صحبت می‌کند: « برادرم در شش درک زندانی بود. مادرم و خواهرم برای آزادی برادرم هر چه تلاش کرد بی‌نتیجه بود. یک طالب که در استخبارات طالبان کار می‌کرد در بدل رهایی برادرم از خواهرم خواسته بود که با یک دختر جوان از فامیل شان باید نکاح کند. خواهرم هم مرا برای ازدواج به آن طالب معرفی کرده بود. آن طالب دو بار برای دیدن من به خانه‌ی ما آمده بود.»

کرشمه می‌گوید، به خواست خانواده‌اش او با آن مامور استخبارات در تلفن صحبت می‌کرد، تا این‌که برادرش را از زندان رها کند. آن مامور استخبارات طالبان برای کرشمه گفته بود،  ۴۰ سال عمر دارد و دو زن نیز دارد و می‌خواهد برای سومین بار  با کرشمه  ازدواج کند. او را نیز نزد خانواده‌اش به پاکستان ‌ببرد. همچنان کرشمه می‌افزاید، آن مامور استخبارات طالبان برای کرشمه گفته است، بعد از ازدواج نمی‌تواند از تلفن استفاده کند و باید طبق قوانین آنها که پشتون هستند باید زندگی کند: «برایم می‌گفت، بعد از ازدواج اجازه‌ی پوشیدن از لباس‌های که حالا می پوشم، ندارم. از تلفن استفاده نمی توانم. اجازه‌ی تنها بیرون رفتن را ندارم. برایم می‌گفت، ما پشتون هستیم سر زن ما غیرت داریم.»

به گفته‌ی کرشمه بعد از پاسخ مثبت ازدواج کرشمه با آن مامور استخبارات، برادرش بعد از پانزده روز آزاد شد. پس از آن کرشمه مخالفت خود را برای ازدواج با آن مامور استخبارات با خانواده‌اش شریک کرد. اما مادر کرشمه در بدل رهایی پسرش قرار ازدواج کرشمه را با آن مامور استخبارات طالبان به طور حتمی گذاشته بود.

کرشمه می‌گوید، شش ماه با آن مامور استخبارات طالبان در تلفن صحبت می‌کرد ود برای فرار از ازدواج هر روز بهانه‌یی را پیش می‌آورد:« خودتان تصور کنید زندگی کردن با یک طالب چه حس می‌داشته باشد؟. از نگرانی خواب نداشتم. برای فرار هر روز یک بهانه می‌کردم. برایش گفته بودم، مادرم مریض شده و بعد از خوب شدن مادرم عروسی می‌کنیم. تا این‌که شماره‌های تمای و مکان زندگی خود را بعد از شش ماه تبدیل کردیم.»

کرشمه می‌گوید، هر گز آن مامور استخبارات طالبان از سمت‌اش در اداره استخبارات طالبان برایش نگفت.  کرشمه حالا در تبلیغات تلویزیونی و سریال‌ها در چینل یوتیوب نقش بازی می‌کند. همچنان او مدعی است که بعد از نپذیرفتن ازدواج با آن مامور استخبارات طالبان، به طور پنهانی در یک مکان نامعلوم با خانواده‌اش زندگی می‌کند.