زن نامه

یک دانشجوی محروم از تحصیل: دچار افسردگی شدم و به خودکشی فکر میکنم

10 جوزا 1403
معصومه در گفتگوی با خبرنگار روزنه صلح می‌گوید: « می‌خواستم یک روان شناس شوم و کسانی که دچار افسردگی است به زندگی عادی برگردانم و نشان بدهم که باید زندگی کرد و خوش بود؛ اما برعکس امروز خودم دچار افسردگی شدم و از زندگی خسته و گاهی هم به خودکشی فکر می‌کنم. حالا خودم به یک روان شناس نیاز دارم تا من را درمان کند.»
بیشتر بخوانید

بعد از هر بار افتادن، برخاستن لذت بیشتری برایم داشت

6 قوس 1402

دختر وقتی جوان می‌شود، همه‌ی اقوام و فامیلش به فکر شوهر کردنش می‌شوند. چون مردم همه به این باور اند که  هیچ چیزی برای يک دختر مهم‌تر از با نام نیک به خانه‌ی بخت رفتن نیست. ولی برای من موضوع فرق می‌کرد. برای من مهم‌ترین موضوع ادامه تحصیل بود. من آنقدر علاقه‌ی شدید به تحصیلات داشتم که فکر می‌کردم تحصیلات مهم...

بیشتر بخوانید

طالبان کاری کردند که نفس کشیدن برایم مشکل شده است

2 قوس 1402

زندگی زیر سایه حکومت طالبان برایم خیلی سخت و دشوار است. وقتی طالبان کار و فعالیت زنان را منع کردند. باعث شد من که خیلی خوش‌بخت بودم و با اولادهایم در نازو نعمت زندگی می‌کردم به یک‌‌باره‌گی با مشکلی شدید اقتصادی رو برو شوم و هیچ امیدی برایم باقی نماند. حالتم چنین شده که هزاران بار مرگ را ترجیح می‌دهم نسبت ب...

بیشتر بخوانید

بابسته شدن مکاتب دخترانه بی کار شدم ، شوهرم طلاقم داد

25 عقرب 1402

نرگس در یکی از مکاتب دخترانه معلم  است. نرگس سه پسر و دو دختر دارد و شوهر نرگس مدت‌هاست که کار نمی‌کند. نرگس می‌گوید:« دوازده سال معلم بودم و با معاش معلمی نان خوردم. ولی حالا از زمانی‌که مکاتب به روی  دختران بسته شد و ما نیز بی‌کار شدیم، پیش‌برد زندگی برایم خیلی مشکل شده است. شوهرم روز‌ها به خاطری این که ...

بیشتر بخوانید

دشواری ‌های زایمان درنبود داکتر زن و بی‌مسؤلیتی داکتران

22 عقرب 1402

فکر می‌کردم حمل دارم و حامله ‌شده‌ام.  برای این که مطمئن شوم حامله نیستم  به شفاخانه‌ای ملکی بلخ برای معاینه رفتم. اولین بارم بود که در بخش نسایی و ولادی می‌رفتم. هوا خیلی سرد بود‌. دست‌و پاهایم سرد شده‌‌بود‌. شتابان خودم را به شفاخانه رسانیدم. داخلِ شفاخانه شدم.آن‌جا خیلی بیروبار بود. صد‌ها مرد در صحنِ شف...

بیشتر بخوانید

ازدواج اجباری

18 عقرب 1402

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهری ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او آرزو داشت تا با یک خانم زیبا‌رو و یک زن باسواد ازدواج کند. چون ظاهر چهارده سال درس خوانده بود و خودش را باسواد می‌دانست. اما یاسم...

بیشتر بخوانید